شعری از مجتبی اصغری فرزقی-مشهد مقدس
05 شهریور 1391
19:02 |
0 نظر
|
امتیاز:
با 0 رای
تقديم به شهيد جاده هاي روشن اتم- احمدي روشن
تاريك شد زمين و زمان ...ناگهان چه شد؟؟
رفتي به سمت وسعت دريا...نشان چه شد؟
مانديم چه جواب دهيم اين سوال را
روشن ترين ستاره ي اين آسمان چه شد؟
آتش گرفت سينه ي فانوس جمع ما
آتش بگو ...! چراغ ستمديدگان چه شد؟
مانند يك شناگر ماهر زدي به آب
پرسيد عشق...نا جي ِ درياي تان چه شد؟
با انفجار.....نور تو تا آسمان رسيد
حيران شديم نقشه ي اين كاروان چه شد؟
*
تكثير شد چو آينه وقتي شكسته رفت
خورشيد هم گريست....مگر ناگهان چه شد؟
مجتبي اصغري فرزقي – مشهد مقدس
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.