پرسش
در ذهن شما دو مقوله انتقال معنا و مضمون و دیگری سرگرمی مخاطب هنگام خلق اثر چگونه تفکیک و اولویتبندی شدهاند؟
اگر یک شمای کلی را در نظر بگیریم و درصد قائل شویم به نظر من نزدیک به 80 درصد اهمیت و اولویت با انتقال پیام و معنا است و مابقی سرگرمی و لذت خواننده. عدهای معتقدند که هدف سرگرمی است اما من به این امر در نگاه و مرحله اول قائل نیستم چون ما با اندیشه انسان روبرو هستیم و امری که با اندیشه سر و کار دارد باید عزت و احترام آن اندیشه را در خود نشان دهد. من رسالت را بر اندیشه محوری میدانم و کمی بیش از دیگران به وجود و انتقال معنا باور دارم. من اولویت را در نوشتن سرگرم کردن عدهای خاص از مخاطبین میگذارم و هدفم ایجاد ارتباط با عدهای از مخاطبین ست که دنبال دریافت و پرورش اندیشه هستند. رمانها در ژانرهای مختلفی نوشته میشوند و عدهای هم میتوانند از کتابهای سرگرمکننده استفاده کنند. اما شیوهای که من کار میکنم از جنس توجه ویژه به سرگرمکنندگی مخاطب عام نیست و کسانی که نمیخواهند از رمان چیزی بیاموزند و بیشتر دنبال گذراندن وقت خود هستند بهتر است رمانهای عامهپسند را انتخاب کنند. ویژگی آثار عامهپسند این است خواننده در لحظه آن را درک میکند و زودهضم است و دانشی که در بطن رمان است در مقابل دانش مخاطب مقاومت نمیکند و وقتی اصطکاکی بین اندیشه رمان و اندیشه و تحلیل خواننده ایجاد نمیشود، مخاطب چیزی نمیآموزد و تجربهای برایش حاصل نمیشود و صرفاً سرگرم شده.
این دو در کنار هم هیچ منافاتی باهم ندارند و هنگامی که کسی مانند تولستوی داستان مینویسد هم معنا و مفهومی که میخواهد را منتقل میکند و هم لذتی را در خواننده ایجاد میکند. در واقع کم پیدا میشوند نویسندگانی که اثرشان خالی از معنا و مفهوم باشد. نویسنده مسیری را برای دویدن با مانع جلوی مخاطب میگستراند و مفهوم خود را گسترده میکند. او از نکات بلاغی و معانی بیانی برای تأثیرگذار تر منتقل شدن معنا استفاده میکند که در واقع همان تکنیکها و زیباییها و جذاب کردن کارهاست. البته در قسمت دیگری هم جنبههایی مانند روانشناسی مخاطب و روانشناسی آثار هنری و دیدگاه هنری در زیبایی اثر دخالت دارند. اگر نویسندهای بخواهد فقط اثری زیبا تولید کند شاید موفق باشد عدهای را جذب کند اما آن اثر ماندگار نیست چون این زیبایی در سطح کار است و بدون وجود معنا اثر دیگر قابل تأمل و تکرار نیست. در نقطه مقابل در ادبیات ما شاهکارهایی مثل مثنوی معنوی یا رباعیات خیام و دیگر آثار اینچنینی هر دو مقوله زیبایی و معنای عمیق را در خود دارند کما اینکه جنبه معنایی آنها به زیبایی غلبه دارد و در واقع شاعری مثل مولوی در بند این نبوده که یک تصویر زیبا یا مراعات نظیری زیبا و از اینگونه صنایع خلق کند، او از این موارد به نفع معنی گذشته و آن معنای عمیق را او حتی اگر با نثر و نظم هم مینگاشت ماندگار میشد.
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز