شهرستان ادب: دکترمحمدرضا ترکی شاعر، پژوهشگر و عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران از جمله شاعران و آموزگاران ادبیاتی است که پژوهش و آموزش شعر و ادب را به پای تخته سیاه محدود ندانسته و کرسی ادبیات را به دنیای استعاره ای _یعنی اینترنت_ نیز آورده است. از دکتر ترکی تاکنون سه دفتر شعر با عنوانِ «فصل فاصله»، «خاکستر آیینه» و «بغض در نواحیِ لبخند» و چندین عنوان کتاب ترجمه و پژوهش با نام های «یادداشت های زندان»، «پارسای پارسی»، «پرسه در عرصه کلمات» و ... منتشر شده است.
وبلاگِ «فصل فاصله» سالها به عنوان محبوب ترین وبلاگ ادبی شناخته می شد؛ دلیل این مسئله جدا از اینکه هر یادداشت آن صفحه واقعا یک کلاسِ کوتاه، یا یک ایستگاه آموزش ادبیات برای دوستداران شعر و ادب فارسی بود (و هست) رفتار مهربان، پدرانه و همراه با شکیبایی آقای ترکی در برخورد با مخاطبان این وبلاگ و پرسش هایشان بود . البته دوامِ حرکت این صفحه در سالهای اخیر چند باری با وقفه مواجه شد، از جمله به روز نشدنِ این صفحه از شهریور ماه این نگرانی را دوباره به وجود آورده است؛ در حالیکه با توجه به فقر فرهنگی و ضعف های آموزشی ادبیات در اینترنت، وجودِ چنین صفحه هایی برای دوستداران شعر و ادب واقعا مغتنم است. چه اینکه با وجود بسیاریِ تعداد وبلاگ های شاعران و پژوهشگرانِ شعر، فقط معدودی از آنها مثل وبلاگ آقای ترکی یا وبلاگ استاد محمدکاظم کاظمی، به نگارش چنین یادداشت هایی و به دست دادنِ کلیدهای فهمِ ادبیات دست می زنند.
یادداشتی که می خوانید آخرین یادداشتِ منتشر شده در وبلاگِ «فصل فاصله» است با عنوان: «غرایب حافظ»
غرایب حافظ (بعینه)
عروس غنچه رسید از حرم به طالع سعد
بعینه ِ دل و دين ميبرد به روي حسن
از ديگر غرايب سخن حافظ تعبير "بعينه ِ"( = بعينهي) يا با تلفّظي ديگر "بعينه ُ" (= بعينهو)در بيت فوق است. به نظر ميرسد كه خواجه ميبايد به شيوۀ رايج، اين تعبير را به سكون هاء مي آورد و با مكسور كردن آن و تبديل آن به ياء، يا مضموم كردن و تبديل آن به "هو" مرتكب چنين تلفظي نميشد. تو گويي حيص و بيص وزن شعر باعث شده كه حافظ چنين تعبير غريبي را در سخن خود بياورد وگرنه مثل بسياري شاعران ديگر آن را به سكون هاء ميآورد:
شمايل تو بعينهْ نتايج خرد است
كه همگنانْش پسنديدهاند و بستوده (انوري)
خجسته كاغذي بگرفت در دست
بعينهْ صورت خسرو بر او بست (نظامي)
و....
امّا اين داوري در مورد خواجۀ شيرين سخن شيراز منصفانه نيست. واقعيت آن است كه از ديرباز "بعينهْ" و "بعينه ِ" در شعر زبانآوران و فصحاي زبان فارسي رواج داشته است. در نزهةالمجالس كه يك متن قرن ششمي است آمدهاست:
در قدّ خميده و دل تنگم بين
گر صورت غم بعينه ِ ديده نهاي
و ابن يمين (۶۸۵ ق) سرودهاست:
همان مضايقه در نان كه با من او كردي
وزير نايب ديوان بعينه ِ آن كرد
...
بعينه ِ مژۀ اشكبار من بودي
گر آن نگار بياراستي به گوهر موي
امّا بسامد اين تلفظ بيشك در شعر خواجوي كرماني كه سخن حافظ طرز سخن او را دارد:
استاد سخن سعدي ست پيش همگان امّا
دارد سخن حافظ طرز سخن خواجو
فراوان است.
ميتوان ادّعا كرد كه اين تلفّظ يكي از ويژگيهاي سبك خواجو بوده كه مورد توجّه حافظ نيز قرار گرفتهاست.خواجو سروده است:
مرا ز مهر تو گويي كه ابر نيسان است
بعينه ِ مژۀ سيلبار مردم چشم
...
خيل خيال خال تو بيند بعينه ِ
در هر طرف كه روي كند ديدبان چشم
و...
اين تعبير و تلفّظ بعد از حافظ در سخن جامي نيز آمده است:
نرگسش را نداده سرمه حُلي
ور نه بودي بعينه ِ ليلي
غرابت اين تلفّظ ظاهرا باعث شده كه در برخي نسخ، بهويژه نسخ چاپي بعينه را به "معاينه" تبديل كنند و برخي شارحان نيز قرائت اخير را ترجيح دهندكه با توجّه به آنچه گذشت كار صوابي نميتواند باشد.نكتۀ ديگر اينكه اين تعبير امروزه نيز در زبان گفتار به صورت "عينهو" - كه كوتاه شدۀ بعينه ُ است- رواج دارد.