اصالت با فرد است یا جامعه؟ بسیاری از جامعهشناسان رویکردهای عرفانی را طرد میکنند و میگویند این رویکردها باعث جدایی فرد از جامعه میشوند. بسیاری از عرفا هم آدمی را از سلوک میان جمعیت منع میکنند، چه اینکه معتقدند جمعیت، فردیت ما را از ما میگیرد. ما کاری به میزان درستی و حقانیت این سخنان نداریم، تنها میخواهیم نظر شما را به این جلب کنیم که کتاب مورد نظر ما حکایتِ خواندنیِ جمعِ این دو نگاهِ متناقض است.
«صبح بنارس» مجموعه 70 غزل و قصیدهٔ سروده شده در فاصله سالهای 87 تا 91 علیرضا قزوه از مطرحترین شاعران سالهای پس از انقلاب است.
این مجموعه شعر دوسال پیش توسط انتشاراتِ شهرستان ادب منتشر شد و سال گذشته با استقبالِ خوبِ مردم به چاپ سوم رسید. همچنین گفتنی است که این کتاب در همان سال انتشار توانست برگزیده جایزه کتاب فصل جمهوری اسلامی در بخش شعر شود.
قزوه را به شعر اجتماعی میشناسند و واقعیت این است که او از سرآمدانِ شعر اجتماعی امروز است. در میان شاعرانِ انقلاب شاید هیچ شاعر دیگری نباشد که منتقدان به اندازهٔ قزوه، او را نقد کرده باشند. میتوان گفت در دهه شصت هیچ شعری به اندازه «مولا ویلا نداشت» قزوه ساختارشکنانه نبود و سر و صدا به پا نکرد. هنوز هم وقتی علیرضا قزوه شعری میسراید عدهٔ زیادی به موافقت و مخالفت او بر میخیزند. اینها همه و همه نشان از حضورِ پررنگِ اجتماعی دارند.
حالا فرض کنید چنین شاعری برای پنج سال مجبور شود از متنِ جامعهاش به سرزمینی دیگر سفر کند و فرض کنید آن سرزمین هم سرزمین اقوام و ادیان، سرزمین تفرد و عرفان، یعنی «هندوستان» باشد. رهاوردِ تبعید در این معبد، «صبح بنارس» است. کتابی که در آن موفقترین شعرهای عرفانیِ قزوه و شاید موفقترین غزلهای عرفانیِ امروز را میتوانید بخوانید.
البته که قزوه در خلوتِ انزوای خودش نتوانسته باز هم جامعه را فراموش کند. در بیشتر شعرها آن آرمانهای اجتماعی با این جهانِ عرفانی ممزوج شدهاند، اما هنوز هم شعرهایی وجود دارند که کاملاً اجتماعی یا کاملاً عرفانیاند. مثلاً غزلِ اجتماعیِ:
کهنه صرّافان دنیا از تصرّف میخورند
از عدالت مینویسند٬ از تخلف میخورند
که سرانجام به چنین منزلی میرسد:
آخر این قصّه را من جور دیگر دیدهام
گرگها را هم برادرهای یوسف میخورند!
یا غزلِ تماماً عرفانیِ:
ز کشتهات چو بپرسد یقول انّک آتی
هزار دجله به قربان تشنگان فراتی
که در فرجام، شاعر داستان و جان شیعیاش را به جهانِ هندوستانیاش پیوند میزند:
دوباره زلف بیفشان بخوان که عاشق و عطشان
دود به سوی حسینیّه هندوی گجراتی!
(با این توضیح که گجراتیها از متعصبترین هندوها هستند)
اگر هنوز کتاب را تهیه نکردهاید میتوانید در یک صبح بهاری با مراجعه به غرفه شهرستان ادب در بیست و هفتمین نمایشگاه کتاب، کتاب «صبح بنارس» را پیدا کنید.
تسنیم