موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
دو سپید از سمانه عابدینی

گورهای کوچک

04 مرداد 1393 22:18 | 2 نظر
Article Rating | امتیاز: 3.6 با 5 رای
گورهای کوچک
شهرستان ادب: سمانه عابدینی متولد سال ۱۳۶٢ در تهران و فارغ التحصیل رشته ادبیات و زبان فارسی، از شاعرانِ جوان کشورمان است که مجموعه شعرش با نام «انگشت‎های کشیده‎ام» در سال ۸۸ منتشر شده است. عابدینی همچنین در جشنواره‎های گوناگونی از جمله «سوره» و «شب‎های شهریور» برگزیده شده است. همزمان با یورشِ بی‎سابقه‎ی رژیم صهیونیستی به مردمِ بی‎پناهِ فلسطین، در تازه‎ترین صفحه پرونده «ادبیات مقاومت» دو شعر تازه و منتشر نشده از سمانه عابدینی می‎خوانید. «گورهای کوچک» و «مزرعه پدری» دو شعری هستند که عابدینی آن‎ها را برای شهرستان ادب فرستاده است.

 

 

«گورهای کوچک»

بگذار مدیترانه آبستن کشتیهای مرگ باشد

و آسمان آبستن موشکها

و زمین خانههایش را برسرمان ویران کند

و سنگی را که روزی به دستانت دادم

برای شکستن دهان دروغگویان

امروز بر سینه‎ات بگذارم

و سرزمینمان

به جای زیتون

آبستن گورهای کوچک باشد

می خواهم لالاییهای آشفتهام را

در خواب نامردان فریاد بزنم

که گورها قد بکشند

بزرگ شوند تا آنسوی مرزها

تا دشمنانت را به خاک بکشند

و آتش بازیهای کودکانهات

کوردلان را بسوزاند

در رگهایم خون توجاریست

و از گریبانم شیری که به دهانت ریختهام

بگذار جهان بخوابد

آرام

بدون هیچ بمبی

و یا بوی باروت

اگر تنها غزه بر روی نقشه زیادی ست

اما ایمان داشته باش

 قنداقهات پرچم حقی ست

که جهان را

در گورهای دسته جمعی تکان خواهد داد

و نقشهها نام ما را فریاد خواهند زد

 

 

 

«مزرعه پدری»

از اول مرور میکنم

مزرعه مال پدرم بود

پرندهها درختان این حوالی را دوست داشتند

و من همسرم را

و هر غروب

عطر خوش گلهای پیراهنش را در گلدان

روی میز میگذاشت

و با هر زبری انگشتانم بیشتر باور میکرد

که مرد شدهام

همه چیز مرتب بود

حتی در همان بعداز ظهری که با هم

از پنجره به بازی کودکانمان نگاه میکردیم،

پسرم با سنگ کلاغها را میترساند

دخترم موهایش را به شاخههای زیتون میبافت

همه چیز مرتب بود

اما نمی دانم چرا سالهاست ساعت روی همین بعد از ظهر به خواب رفتهاست

وقتی گلولهای ناخوانده

از راه رسید

پشت میز شام نشست

گلهای پیراهن همسرم سرخ تر شد

صدای اسلحه خواب کودکانم را پر داد

گلوله سیگاری روشن کرد

با حلقههایش خانه ای برایم ساخت

که پنجره ای رو به مزرعه زیتون پدریام نداشت

با ساعتی که خودش را به خواب زده

گلوله لابهلای خاطراتم نشست

و هربار که خاطراتم را مرور میکنم

او سیگارش را در پیشانیام خاموش میکند.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • گورهای کوچک
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: