در میان ضرب طبلهای انفجار
رقص دود
بر فراز شهر در حصار
از میان خشت و خاک
لب گشوده اند زخمها و همصدا
با عروسکی شکسته
خنده می زنند
بر دروغ روزگار!
***
آه...تا کدام دست مهربان
میرهاند این تن به خون نشسته
آن عروسک شکسته را
از میان خشت و خاک
از میان آن همه غبار...
چشمهای خیس کودکی در انتظار...
***
دادگاه رسمی است!
اتّهامتان:
سرقت سیاهی از کلاف گیسوی زنان
قتل عام خواب کودکان
انتشار گرد خواب و مرگ بر سراسر جهان
غارت غرور و غیرتی که نیست
از سران خائن عرب...
بمب ها، گلولهها
انفجارهای نیمه شب: گواه
دادگاه:
غزّه؛ سرزمین بی پناهگاه!