شهرستان ادب: همزمان با آغاز فصل مدرسه، داستان تازهای میخوانید از نویسندۀ جوان و فعالِ ادبیات کودک و نوجوان، آقای حمید حاجیمیرزایی.
خانهی آبادِ غم
سه رفیق همنظر که در بحثها و گفتگوهایشان اختلاف نظری نبود و همیشه دم به دم هم میدادند و تلاش میکردند گفتگویشان را گرمتر و چاقتر کنند لب حوضی دایره نشسته بودند و منتظر شروع مراسم بودند. مراسم همیشه با تاخیر آغاز میشد و آنها همیشه زود میرسیدند. گفتگوی آنها شروع واضحی نداشت که بتوان به آن اشاره کرد. حوض دایره شاید تنها سرنخی باشد که اگر دنبالش کنیم وارد گفتگوی سه رفیق میشویم. حتی معلوم نیست کدام جمله را چه کسی گفته است.
ـ حوض هم دارد
ـ حوض کوچک
ـ حوض و ماهی
ـ حوض و ماه و ماهی
- خانهاش بزرگ نیست ولی چقدر شلوغ است
ـ برای همه جا هست
ـ برای همه
ـ برای زیر باران مانده؟
ـ جا هست
- برای خاک بر سرها؟
ـ برای اخراجی از مدرسه؟
- جا هست
- از اسب افتاده؟
- بگو بیاید
- از اصل؟
ـ بیاید بیاید
- انگار در و پیکر درست و حسابی ندارد
- نه فقط همان چراغی که بالای در آویزان است
ـ فقط همان چراغ
- قفل در خیلی وقت است خراب شده اصلا شب ها در باز میماند
ـ دزد نیاید؟
- بگو بیاید
- اصلا بعضی شبها دزدی میآید گریه میکند و اشکش میچکد توی حوض.
- همان حوض ماهی دار؟
- همان حوض ماه و ماهی دار
آن گوشه چایی میدادند. بلند شدند رفتند سه لیوان چایی و یک مشت قند برداشتند و دوباره آمدند لب حوض نشستند.
ـ خانهی شادی لوکس است
ـ به جای یک چراغ چلچراغ دارد
ـ شبیه طبقههای بالای یک برج است
ـ چه در و پیکری!
ـ عجب در و پیکری
ـ در برای این است که بتوانیم به یک جایی وارد شویم یا نتوانیم به یک جایی وارد شویم؟
ـ در یعنی هرکسی وارد نشود
ـ چیزی کم و کسر ندارد؟
ـ فکر نمیکنم
ـ بگذار فکر کنیم
ـ حوض؟
ـ جکوزی
ـ فرش؟
ـ مبل
ـ حیاط؟
ـ تراس
ـ جا برای همه هست؟
ـ به تعداد مبلها مهمان دعوت شده
ـ روی زمین مینشینیم خب، مثل خانهی غم
ـ فرش کم ندارد؟
ـ یکی از گرانقیمتترینهایش به دیوار آویزان است نمیبینی؟
ـ روی دیوار که نمیشود نشست
ـ زیباتر از خانهی غم است، نگویید قبول نداریم؟
ـ قبول داریم
ـ قبول داریم
ـ شب میشود بمانیم؟
ـ بگذار بپرسم
ـ نه نپرس
ـ چرا؟
ـ جایی که آدم شک دارد میشود ماند یا نمیشود ماند یعنی نمیشود ماند
ـ توی خانهی غم شک نداشتیم
ـ شک نداشتیم
باز بلند شدند و سه تا لیوان چایی تازه برداشتند .
ـ یکی که دلش شکسته، دلش خانهی خداست
ـ خانهی غم، خانهی دلشکستههاست
ـ خانهی غم خانهی خداست
ـ چقدر منطقی شدیم امشب
ـ ما منطقی بودیم
ـ کدام آدم منطقی مدرسهاش را آتش میزند؟
ـ همین که خودمان زنگ زدیم به آتش نشانی یعنی به اندازهی کافی منطقی هستیم.
ـ به اندازهی کافی
ـ ما فقط درش را آتش زدیم
ـ چون خیلی در و پیکر داشت
ـ در یعنی هرکسی وارد نشود
ـ آنها هم هرکسی را راه نمیدادند
ـ ما را هم بعد کلی پرسش و تحقیق به زور راه دادند
ـ مدرسهی لوکسی بود
ـ زیباتر از مدرسههای معمولی بود نگویید قبول نداریم.
ـ قبول داریم
ـ قبول داریم
ـ آقای مدیر میگفت هیچ بهانهای قبول نیست چون ما برای شما کم نگذاشتهایم
ـ همهی ایران آرزو دارند در این مدرسه درس بخوانند. همایشها و جشنوارههای ما همه در سطح کشور است
ـ میگفت اینجا یک مدرسهی معمولی نیست
ـ راست میگفت
ـ معلم یک مدرسهی معمولی هیچوقت سر دانشآموزش را بخاطر ضعف درسی به میز نمیکوبید و نمیشکست
ـ مدیر یک مدرسهی معمولی برای بچهها دوربین مخفی نمیگذاشت
ـ آنها به فکر ما بودند
ـ آنکه بیرون از مدرسه یک پک به سیگار زده بود را با کدام دوربینشان دیدند؟
ـ گفتند غدهی سرطانی را نمیشود درمان کرد وسط سال اخراجش کردند
ـ مادرش گریه میکرد
ـ میگفت اگر اشتباهی کرده تنبیهش کنید
ـ میگفت پسرم در دلش غمهای زیادی دارد شما کمکش کنید
ـ میگفتند خانم مگر اینجا غمخانه است
ـ حداقل آخر سال اخراجش کنید. الان هیچجا ثبتنامش نمیکنند
ـ مدیر آن مادر را حتی به دفترش راه نداد
ـ ناظم مدرسه بیرونش کرد و گفت: خانم این مدرسه در و پیکر دارد
ـ حالا دیگر در و پیکر ندارد
ـ حداقل تا فردا صبح
- ما هم میرویم یک مدرسهی معمولی
ـ یک جا که غمهای آدمها حرمت دارد
ـ آنها چون خودشان بیغم بودند از غم میترسیدند
ـ غم را مثل غدهی سرطانی میدانستند و مواظب بودند غم و دردی وارد نشود
ـ وقتی غمی میدیدند دست و پایشان را گم میکردند و حتی از دفترشان بیرون نمیآمدند
ـ میرویم یکجا که لوکس نیست و کم و کسری زیادی دارد
ـ یک جای آبادتر
ـ بنظرم خانهی غم آبادتر است
ـ آبادتر و باصفاتر
ـ آبادتر و باصفاتر و شادتر
ـ شادی آنجا نیست که کم و کسری نیست
ـ شادی آنجایی است که دلشکستههای زیادی دور هم جمعاند و با هم میگویند و میخندند.
سه رفیق اخراجی با شروع مراسم از لب حوض بلند شدند کفشهایشان را در آوردند و توی پلاستیک گذاشتند و خندهکنان وارد غمخانه شدند.