شعری و یادی از علّامه طباطبائی در سالروز وفاتش
علّامهی شاعر
24 آبان 1393
15:22 |
0 نظر
|
امتیاز:
5 با 12 رای
شهرستان ادب: آیتالله سیدمحمدحسین طباطبایی معروف به «علّامه طباطبایی» نام و چهرهایست درخشان برای دانشِ تفسیر قرآن، فلسفه، عرفان و مجموعه علوم اسلامی و فرهنگِ شیعی. با اینحال در عالم شعر و ادب هم ایشان برای صاحبنظران قابل احتراماند، تنها به خاطر چند شعر. این شعرها گرچه اندکاند اما زیبا و قابل توجهاند. نقل است که مرحومِ علامه در پایانِ عمر یکبار مجموعهی اشعار خود را به دست خود از میان برده، و به همین خاطر است که از ایشان شعرهای اندکی بهجا مانده است. باری، هنر عالمی است که در آن همواره کیفیّت بر کمیّت غلبه دارد. همین شعرهای اندک علامه نیز که عموما در قالب «غزل» سروده شدهاند، از نظرِ جامعه دور نماندهاند. مثلِ غزلِ «همی گویم و گفتهام بارها | بود کیش من مهرِ دلدارها» که توسط شهرام ناظری در آلبوم «کیش مهر» اجرا شده است. یا غزلی با مطلع «گذر ز دانه و دام جهان و خویش مباز | که مرغ با پر آزاد میکند پرواز» که همه سطرهایش به پارسی سره سروده شده است.
مجموعهشعرهای علامه پس از درگذشت ایشان یکبار در دفتری به نام «ز مهر افروخته» (با ۱۷ شعر) منتشر شد و پس از آن در دفتری بهنام «گلشنِ شیدایی» (با ۲۲ شعر).
امروز همزمان با سالروز درگذشت این چهرهی درخشان فرهنگ و دانش ایرانی و اسلامی در ۳۳ سال پیش، غزلی زیبا را از ایشان بازمیخوانیم.
مرا تنها برد
مهر خوبان دل و دین از همه بی پروا برد
رخ شطرنج نبرد، آنچه رخ زیبا برد
تو مپندار که مجنون، سر خود مجنون گشت
ز سمک تا به سهایش کشش لیلی برد
من به سرچشمهی خورشید نه خود بردم راه
ذرهای بودم و مهر تو مرا بالا برد
من خس بی سر و پایم که به سیل افتادم
او که می رفت مرا هم به دل دریا برد
جام صهبا ز کجا بود مگر؟ دست که بود؟
که در این بزم بگردید و دل شیدا برد
خم ابروی تو بود و کف مینوی تو بود
که به یک جلوه ز من نام و نشان یکجا برد
خودت آموختیَم مهر و خودت سوختیَم
با برافروختهرویی که قرار از ما برد
همه یاران به سر راه تو بودیم ولی
خم ابروت مرا دید و ز من یغما برد
همه دلباخته بودیم و هراسان، که غمت
همه را پشت سر انداخت، مرا تنها برد
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.