شهرستان ادب: فرید الدین عطار نیشابوری، از ادیبان و عارفان بزرگی است که آثار بسیاری از خود برجای گذاردهاست. حتی گفته شدهاست که تعداد آثار او (اعم از کتاب و رساله و نظم و نثر) به تعداد سورههای قرآن مجید، یعنی صد و چهارده عدد، است.
عطار از شاعرانی است که هرگز زبان به مدح پادشان نگشودهاست و خود نیز در اشاره به این امر، میگوید:
به عمر خویش مدح کس نگفتم
دُری از بهر دنیا من نسفتم
او بنا بر شعر خود، تا سیزده سالگی در مشهد ساکن بودهاست:
شه من در خراسان چون دفین شد
همه ملک خراسان انگبین شد
به وقت کودکی من سیزده سال
به مشهد بودهام، خوشوقت و خوشحال
و به استناد شعرش، اهل تشیّع است:
شیعهی پاکست عطار ای پسر
جنس این شیعه به جان خود بخر
یکی از آثار معروف عطار، تذکره الاولیاء اوست. او در مقدمهی این کتاب آوردهاست:
«چون از قرآن و اخبار گذشتی، هیچ سخن بالای سخن مشایخ طریقت نیست - رحمهم الله – که سخن ایشان نتیجهی کار و حال است، نه ثمرهی حفظ و قال... جماعتی از دوستان خود را رغبتی تمام دیدم به سخن این قوم، و مرا نیز میلی عظیم بود به مطالعهی احوال و سخن ایشان... . »
به این علت این کتاب را تصنیف کردهاست و شرح احوال و سخنانی از بزرگان عرفان را در آن آوردهاست. جای دیگری در مقدمهی کتاب، در باب وجه تسمیهی آن میگوید:
«چون میدیدم که روزگاری پدید آمدهاست که الخیر شرً، و اشرار الناس اخیار الناس را فراموش کردهاند، تذکرهای ساختم اولیاء را، و این کتاب را «تذکره الاولیاء» نام نهادم تا اهل خسران روزگار، اهل دولت را فراموش نکنند و گوشهنشینان و خلوت گرفتگان را طلب کنند... . »
و در پایان مقدمه، نام بزرگانی که به ذکر مقامات و سخنان آنها پرداختهاست را فهرستوار آورده است، که در ابتدای همه «محمد جعفر صادق» است و عطار اولین ذکر از تذکره الاولیاء خود را به ذکر امام صادق علیه السلام اختصاص دادهاست.
به مناسبت هفده ربیعالاول، ولادت نشاطافزون امام صادق علیهالسلام، بخشهایی از «ذکر امام صادق علیه السلام در تذکره الاولیاء عطار» را با هم میخوانیم:
محمد جعفر صادق
«گفته بودیم که اگر ذکر انبیا و صحابه و اهل بیت کنیم، کتابی جداگانه باید ساخت. این کتاب، شرح اولیاست که پس از ایشان بودهاند. اما به سبب تبرّک، به صادق ابتدا کنیم که او نیز پس از ایشان بودهاست. و چون از اهل بیت بود و سخن طریقت او بیشتر گفتهاست و روایت از وی بیشتر آمدهاست، کلمهای چند از آن او بیاوریم که ایشان همه یکیاند.
چون ذکر او کرده شود، از آنِ همه بود. نبینی که قومی که مذهب او دارند، مذهب دوازده امام دارند؟ یعنی یکی دوازده است و دوازده یکی.
هم الهیان را شیخ بود، هم محمدیان را امام، هم اهل ذوق را پیشرو، هم اهل عشق را پیشوا. هم عُبّاد را مقدّم، هم زُهّاد را مکرّم، هم صاحب تصنیف حقایق، هم در لطایف تفسیر و اسرار تنزیل بی نظیر بود. و از باقر، رضی الله عنه، بسیار سخن نقل کردهاست و عجب دارم از آن قوم که ایشان خیال بندند که اهل سنت و جماعت را با اهل بیت چیزی در راه است که اهل سنت و جماعت اهل بیت را باید گفت به حقیقت. و من آن نمیدانم که کسی در خیال باطل ماندهاست. آن میدانم که هرکه به محمد ایمان دارد و به فرزندانش ندارد، به محمد ایمان ندارد.
نقل است که صادق از ابوحنیفه پرسید که: عاقل کیست؟
گفت: آنکه تمییز کند میان خیر و شر.
صادق گفت: بهایم نیز تمییز توانند کرد، میان آنکه او را بزنند و آنکه او را علف دهند.
ابوحنیفه گفت: نزدیک تو عاقل کیست؟
گفت: آنکه تمییز کند میان دو خیر و دو شر، تا از دو خیر، خیر الخیرین اختیار کند و از دو شر، خیرالشرین برگزیند.
و گفت: از نیکبختیِ مرد است که خصم او خردمند است.
و گفت: از صحبت پنج کس حذر کنید: یکی از دروغگوی که همیشه با وی در غرور باشی، دوم احمق که آنوقت که سود تو خواهد، زیان تو بود و نداند، سوم بخیل که بهترین وقتی از تو سود ببرّد، چهارم بددل که در وقت حاجت تو را ضایع گذارد. پنجم فاسق که تو را به یک لقمه بفروشد و به کمتر از یک لقمه.
گفتند: آن چیست کمتر از یک لقمه؟
گفت: طمع در آن.
نقل است که همیانی زر از یکی برده بودند. آنکس در صادق آویخت که: تو بردی. و او را نشناخت.
صادق گفت: چند بود؟
گفت: هزار دینار.
او را به خانه برد و هزار دینار به وی داد. پس از آن، آن مرد زرِ خود بازیافت. زر صادق بازبُرد و گفت: غلط کرده بودم.
صادق گفت: ما هرچه دادیم، بازنگیریم.
پس از آن، مرد از یکی پرسید: او کیست؟
گفتند: جعفر صادق. »