شهرستان ادب: نشست نقد و بررسی مجموعهداستان «تـِخران» نوشتۀ «مجید اسطیری» در شهرستان شاهرود برگزار شد. در این نشست که چندی پیش در انجمن داستان «خودکار آبی» «شاهرود» برگزار شد، «سیّد احمد بطحایی» به عنوان منتقد حضور داشت.
عبادی: «قصّهگویی» بر سپهر این کتاب حاکم است.
«عماد عبادی»؛ دبیر انجمن داستان در ابتدای این نشست، ضمن ارائۀ معرّفی کوتاهی از نویسنده، دربارۀ مجموعهداستان «تخران» چنین گفت:
«این مجموعه با چهارده داستان کوتاه، همراه با اسامی جذّاب، روایتهای سادهای دارد و نویسنده در آن، خود را چندان درگیر فرم نکرده است که البتّه این کار به شکلِ باورپذیر و حقیقتمانندی انجام شده است. نثر نویسنده روان است و ما با نویسندهای قصّهگو روبرو هستیم. به نظر من، اسطیری قصّهگوی خیلی خوبی است. همچنین من فکر میکنم که ایشان نویسندهای ارزشگرا است. خیلی جاها اشاراتی به مفاهیم ارزشی شده است که گاهی مستقیم و گاهی غیرمستقیم است. این نویسنده از نظر من قصّهگو است و خود را چندان درگیرِ فرم نمیکند. او همواره خلّاقیّت را در داستانهایش حفظ کرده است و از نظر من «قصّهگویی» بر سپهر این کتاب حاکم است. یک جامعهشناس بزرگ معتقد است که حوزۀ زیباییشناسی به دو شاخۀ اصلی تقسیم میشود؛ یکی فرم علمی است که برای هر مدلولی یک دال وجود دارد و دیگری فرم تأویلگراست که هر مدلول یک دال ندارد. اتّفاق خوبی که در مجموعۀ تخران افتاده، این است که هر دو شکلِ مزبور در آن وجود دارد و قابل تفکیک هم نیست. من عبارات مسحورکنندهای در کتاب میبینم؛ مثلاً در داستان «آن پاییز شدید» میبینیم که خورشید، خودش را به سختی بالا میکشد که از پشت برج بیست و پنج طبقه، روی مدرسه نور بیندازد و نگاه نویسنده به مدنیّت خیلی خوب بیان شده است یا در داستان «میگوئل، آه میگوئل» تعبیری که شخصیّت مبتلا به «میگرن» از نام بیماری خودش دارد، بسیار جالب و جدید است.
میرحسینی: در این کتاب، تنوّع در همۀ جنبههای داستانی دیده میشود.
در ادامه، اعضای انجمن داستان نظرات خود را مطرح کردند. یکی از اعضا به زمینۀ روانشناختیِ اکثر داستانها اشاره کرد و گفت: «من احساس کردم که نویسنده یک روانشناس است. تحلیل روانشناختیِ شخصیّتها موفّق است و مخاطب با شخصیّتها همراه میشود؛ مثلاً در داستان «آن پاییز شدید». البتّه گاهی انگیزههای اصلی توضیح داده نشدهاند امّا به طور کلّی، با مجموعهداستانِ خیلی خوبی روبرو شدیم و من از خواندن آن لذّت بردم.»
یکی دیگر از حضّار، کشمکشهای داستانها را جذّاب دانست و افزود: «سبک روایت نویسنده به شکلی بود که هر داستانی، روایت خاصّ خودش را داشت، به طوریکه خواننده را جذب میکرد. نگاه روانشناسانۀ نویسنده هویدا بود چرا که درون آدمها بسیار مهم بود؛ مانند دکتری که خودش را به جای «ژان پیاژه» جا زده بود.»
خانم «میرحسینی» از مدرّسین داستاننویسی شهرستان «شاهرود» دربارۀ این مجموعهداستان گفت: «ما در داستانها، تنوّع بسیار زیادی در زمینۀ سبک، فضا، شخصیّت و همنطور روایت میبینیم و این وسعت فکر نویسنده را نشان میدهد. البتّه فکر میکنم، نویسنده خیلی به داستان و شخصیّتها پرداخته که در جاهایی باعث شده است از فضا غفلت کند و فضاسازی کمرنگ شود امّا من داستان «ژان پیاژه بی ژان پیاژه» را خیلی پسندیدم و به نظرم داستانِ خیلی فوقالعادهای بود زیرا همه چیزِ آن کامل است و پایانبندی بسیار خوبی دارد و وضعیّت جامعۀ امروز را هم خیلی عمیق نشان میدهد. روانشناس این داستان میخواهد باری از دوش جامعه بردارد امّا در مسائل اوّلیّۀ خودش ماندهاست. این داستان را کار خیلی خیلی خوبی دیدم و از نویسنده تشکّر میکنم.»
آقای «یزدانی» از داستاننویسان پیشکسوت شاهرود، به این نکته اشاره کرد که: «دستمایههای نویسنده خیلی ساده است لکن تعلیق داستانها خیلی بالاست؛ مثل داستان تخران که آدم با خواندنِ آن، غم عجیبی به قلبش چنگ میزند و نگران میشود که تکلیف این دختر در داستان چه میشود. البتّه جاهایی هم احساس میکنم در پایان داستان، مخاطب با رهاشدگی روبرو میشود. من معتقد به پیامدادن نیستم امّا نباید مخاطب در پایان داستان در خلأ رها شود.»
بطحایی: نویسنده از توحّش مدرنیته فرار میکند.
در ادامه، منتقد این نشست؛ «سیّد احمد بطحایی» به بیان نقطه نظرات خود پرداخت. وی در ابتدای سخنانش گفت: «خیلی خوشحالم در این جمع هستم که اینقدر خوب و با دقّت کتاب را خواندهاند و نکات خوبی را مطرح کردند.»
بطحایی دربارۀ کتاب گفت: «این که یک نویسنده، قبل از سی سالگی، مجموعهداستانی با چهارده داستان نسبتاً خوب داشته باشد، به خودی خود اتّفاق بزرگی است. خلق داستان کاری سخت و در عین حال لذّتبخش است. مجموعهداستان تخران مجموعهای است دربارۀ «تقابل». عمدتاً هم داستانها دربارۀ تقابل سنّت و مدرنیته است. ما در داستان اوّل، تقابل شهر به عنوان مدرنیته و روستا به عنوان سنّت را داریم. در داستان دوّم، تقابل فقر و ثروت را داریم. در داستان سوّم هم همینطور و در اوج کار که داستان تخران است هم این تقابل را مشاهده میکنیم؛ در شهر مترو و پلّهبرقی به عنوان نمادهای از مدنیت و «چادر» به عنوان سنّت آمده است. درگیری نویسنده با این تقابلها کاملاً درونی است و چون نویسنده یک نویسندۀ اخلاقگرا و سنّتگراست، بازگشتِ او به سنّت است و از ترس و توحّشی که در ذات مدرنیته است، دوری میکند. این بازگشتی است که حتّی پستمدرنها هم از آن دم میزنند. شاید نویسنده از درگیریهای بیرونی بیشتر صحبت کرده باشد و آن را بیشتر نشان داده باشد امّا اصل درگیریها درونی است.
این که یک نویسنده در فضای ادبیات امروز _که عمدتاً در دستِ روشنفکرهاست_ دغدغههای اخلاقی دارد هم به نوبه خود ارزشمند است.
در داستان تخران این تقابل و درگیری را خیلی خوب مشاهده میکنیم. دوستان دربارۀ «باورپذیری» صحبت کردند. چه اتّفاقی افتاده است که دوستان ما همه گفتند، داستانها را خیلی باور کردند و دوست داشتند؟ مسئله این است که این درگیریها، درگیریهای مردم عادی است و به همین دلیل، با آدمهای داستانها همذاتپنداری میکنیم. میبینیم که عمدتاً داستانها به شیوۀ سوّمشخص روایت شدهاند و حتّی اگر داستانی هم شکلِ اوّلشخص دارد، باز راوی مثل یک دوربین عمل کرده و قضاوت نکرده است و ما قضاوت را کم میبینیم. درگیریهای شخصیّتها همان درگیریهایی است که خود ما در زندگی درک کردهایم و یا کسی در کنار ما آنها را درک کرده است. این موضوعی که قضاوت را در داستانها کم میبینیم، خوب است و به ما فرصت کشف میدهد تا وارد داستان شویم و خودمان قضاوت کنیم. گاهی هم البتّه این نکته را رعایت نمیکند که احتمالاً به خاطر صبغۀ شاعری نویسنده است.
نثر داستانهایی که در ابتدا نوشته شدهاند مشکلی دارند؛ مثل آوردن نهاد که اسم ظاهر است بعد از این که ذکر شدهاست؛ در جملۀ اوّل اگر اسم فاعل بیاید و ضمیر متّصل در فعل باشد، در جملۀ بعد نباید اسم فاعل یا ضمیر؛ مثلاً «من» بیاید.
در پایانِ داستانِ «صفر چهار» نویسنده قضاوت میکند و فکر میکند مخاطب، پیام اثرش را نگرفته است و یک پاراگرافِ اضافه دارد که باید حذف شود، چراکه نمیگذارد مخاطب وارد عرصۀ تردید و دیالکتیک در داستان شود. داستانهای این مجموعه ایدههای خیلی خوبی دارند و پرداخت خوبی هم دارند امّا پایانبندیها گاهی آن ایدۀ خوب را خراب میکند؛ مثلاً در داستان تخران ما انتظار داشتیم دختر داستان به شکلی دیگر، عاقبت به خیر شود و نه به اوّلین شکل ممکن. به نظرم این باعث میشود مخاطب بعد از خواندن داستان به آن بازگشت نکند البتّه این مجموعهداستان، همانطور که خود نویسنده اشاره کرده است، یک مجموعۀ تجربی است که در مدّت طولانی و به مرور زمان شکل گرفته است و یک مجموعهداستان ساختارمند نیست. این مجموعه ارزشهایی دارد؛ از جمله این که نویسنده، مرعوب فضای روشنفکری ادبیات ما نشده است و دربارۀ تودۀ مردم داستان نوشته است. داستانها دغدغه دارند و نویسنده فکر کرده است که چرا دارم این داستان را مینویسم. نویسنده میداند که درگیر تقابل است و دوست دارد در این تقابل، خیر بر شر پیروز باشد.»
در پایان این نشست، مجید اسطیری از حضّار تشکّر کرد و گفت: «از صحبتهای دوستان و منتقد عزیز استفاده کردم و حرف چندانی ندارم. با فرض این که از چارچوبهای یک جلسۀ نقد خارج شدهایم، فقط این را میگویم که من به مجموعهداستانِ ساختارمند اعتقاد ندارم و فکر میکنم که هر داستانی یک جهان خودبسنده دارد و مجموعهداستان فقط در کنار هم قرارگرفتنِ تعدادی داستان است و این موضوع که بعضی مجموعهداستانها ساختار دارند، دلیل نمیشود که سایرِ مجموعهها هم اینگونه باشند.
نشست نقد مجموعهداستان تخران با اهدای لوح تقدیر و یادبود از طرف انجمن اهل قلم شاهرود به نویسندۀ کتاب به پایان رسید.