شهرستان ادب: صبح دیروز، دومین گروه از حاجیان درگذشتۀ فاجعۀ منا نیز به میهن و به آغوش بازماندگانشان، بازگشتند. شاعران ایرانی، همچنان نسبت به واقعۀ فراموشناشدنی منا که تعداد زیادی از هممیهنانمان را از ما گرفت، عکسالعمل نشان میدهند و شعر را آینۀ اندوهِ توأم با خشم خود میسازند. در زیر تعدادی از این اشعار را میخوانیم:
1) مهدیه انتظاریان، عضو انجمن صبح
چگونه گریه کند بغض ناگهانش را؟
کجا زمین بزند برق آسمانش را؟
قلم به خون دلم میزنم که بنویسم
به اختصار غزل، شرح داستانش را
منا، محرّم این روزهای ذیالحجهست
که دانهدانه کفن کرده حاجیانش را
به رسم آل یزید این چنین رها کردند
دوباره مضطر و لبتشنه میهمانش را
برای مادرِ در انتظار فرزندش
که میبرد خبر مردن جوانش را؟
به مذبح آمده است آنچنان که ابراهیم
به روز واقعه پس داده امتحانش را
خوشا به حاجی لبیکگوی این دعوت
که عاشقانه فدا کرده است جانش را
بگو به کودک همسایه «عشق» میداند
نشان پیکر بابای بینشانش را
بگو به حرمت داغش دعا کند شاید
خدا اجازه دهد منجی زمانش را...
چقدر گوشۀ این چاه تیره گریه کنیم؟
به گوشمان برسان بانگ کاروانش را
مگر به دولت دیدارِ پرچم سبزش
به باد بسپرد این دل، غم گرانش را
2) طیبه عباسی، عضو دورۀ چهارم آفتابگردان، قم
تقدیم به آنها که لبیکگویان وارد محشر میشوند:
بخوان از چهرۀ طفل یتیمی این مصیبت را
و بشنو از زبان سرزمین وحی، غربت را
چه رنجی میکشد کعبه که میبیند حجاز امروز
گرفته دربرش فرزند نحس جاهلیت را
چرا کشتند زائرهای بیت الله را این قوم
بگو در صفحۀ تاریخ بنویسند علت را
بگو آل سعود امسال در صنعا و در مکه
گرفت از چشمهای چند کودک خواب راحت را
برای کودکی که بغض میگیرد گلویش را
چگونه شرح باید داد این جرم و جنایت را؟!
شما خادم نه بلکه خائنین این حرم هستید
که ثابت کردهاید اکنون خیانت در امانت را
شما در کربلا مهمان خود را تشنهلب کشتید
و حالا در منا تکرار کردید این اهانت را
هزاران بار بیهوده به دور کعبه چرخیدید
ولی هرگز نفهمیدید معنای عبادت را
قسم بر خون مظلومان عالم، صاحبی داریم
که بر دوشش کشیده سالها اندوه امت را
اگر لب تر کند مکه دوباره فتح خواهد شد
و میگیرید از ما پاسخ این هتک حرمت را
لباس رزم میپوشیم واز مردن نمیترسیم
که ما از کربلا داریم میراث شهادت را
غم داغ منا از یاد ما هرگز نخواهد رفت
خدا لعنت کند این میزبان بیکفایت را...
3) معصومه فراهانی، عضو دروۀ تکمیلی آفتابگردانها، قم
تا به تن جامۀ احرام تو را پوشاندیم
ابر گشتیم و تو را از دل خود باراندیم
هر چه شیطان به نوای خوش خود ما را خواند
در پناه تو به او سنگ زدیم و راندیم
خانهات باغچه کم داشت در این برجستان
خودمان لاله شدیم عشق تو را رویاندیم
جان ناقابل مان _تحفۀ درویشی را_
برگ در برگ به زیر قدمت افشاندیم
رفت حاجی به طواف حرم و باز آمد
ما به قربان تو رفتیم و همان جا ماندیم*
*تضمین از میرنجات اصفهانی