شهرستان ادب:
«چنین گفت رستم به آواز سخت
که ای شاه شاداندل و نیکبخت
ازینگونه مستیز و بد را مکوش
سوی مردمی یاز و بازآر هوش
اگر جنگ خواهی و خون ریختن
برینگونه سختی برآویختن
بگو تا سوار آورم زابلی
که باشند با خنجر کابلی
برین رزمگهشان به جنگ آوریم
خود ایدر زمانی درنگ آوریم
بباشد به کام تو خون ریختن
ببینی تگاپوی و آویختن...» *
امروز روز میلاد دهقانزادۀ حماسهآفرینیست که بذر جاودانگی هویت و زبان پارسی را کاشت و با پرورش اسطورهها و تاریخ رشادتهای ایرانزمین، فرهنگ و زبان این سرزمین را زنده و بارور نمود. مردی که شاعران پس از او اگر در مسیر حماسه گام برداشتهاند، بیشک کموبیش وامدار اثر جاودانۀ شاهنامه بودهاند.
شاهنامه، امروز دیگر فقط حماسهای ملی و محدود به یک کشور خاص نیست؛ بلکه اثری جهانیست که در کنار حماسههای ماندگاری چون هومر به حیات خود ادامه میدهد و زندگی میبخشد. اثری که ثمرۀ تلاشی سیساله و تمدنی چندین هزارساله است.
شاهنامه و ستایشگران معاصر:
در پیشگاه این اثر جاودان، بزرگان ادبیات ایران و جهان، از گذشته تا به امروز، زبان به تحسین و تمجید گشودهاند. از جمله شاعران معاصری چون شهریار، بهار و متأثرانی چون م.امید.
محمدتقی بهار در ستایش اثر فردوسی یک مثنوی سروده است به نام «نقش فردوسی» و با طرح داستانی زیبا، فردوسی را نقش پاکی میداند که فرشتۀ داستان او در همۀ دلها مییابد.
«پژوهندگی را سـپـیـدهدمان
فرشته به خاک آمد از آسمان
بدانگه که مردم به خواب اندرست
دل دیـوِ ریمن به تاب اندرست
بدانگه که یکسر غنودهست هـوش
گـشـاده در دل بــه روی سروش
فرشته درآمد چراغی به مشت
روان شد به دعوتگه زردهشت
به ایرانزمین جستن اندر گرفت
پژوهیدن هر دلی سـر گرفت
هر آن دل که دیوان در او خفته دید
فرشته ازان جای، دم درکشید
به هر دل که بُد پاک، گشتن گرفت
در آن هرچه دید، آن نبشتن گرفت
ازان پیش کاین تیرهپهنای خاک
شود چون دل پارسا تابناک،
ازان پیش کز قعر دریای قار
کشد دیو، خمیازۀ نابکار،
سوی آسمان شد ســروش بــلــند
به دسـت اندرش نــامهای دلپسند
ز هر دل در آن داستانی زده
فرشته بر آن ترجمانی شده
به هر دل دگر نقش، دیدار بود
به هر نقش، رنگی دگر یار بود
به جز یاد فردوسی پاکرای
که در هر دلی داشت نقشی به جای»
مهدی اخوان ثالث در کتاب «بدایع و بدعتها و عطا و لقای نیما یوشیج»، زیبایی و برازندگی و تناسب وزن حماسی شاهنامه با درونمایه آن را میستاید.
پژوهشگران آثار اخوان معتقدند این شاعر در لحن حماسی و اوزان آثار خود متأثر از اثر ماندگار شاهنامه است. گفتنیست که این شاعر معاصر در جوار مقبرۀ فردوسی در توس به خاک سپرده شده است.
شهریار نیز از دیگر شاعرانی است که ارادت خود را به فردوسی در قالب شعر ابراز نموده است که ابیاتی از این شعر را میخوانیم:
«چو از شهنامه، فردوسی چو رعدی در خروش آمد
به تن ایرانیان را خون ملیت بهجوش آمد
زبان پارسی گویا شد و تازی خموش آمد
ز کنج خلوت دل، اهرمن رفت و سروش آمد
به میدان دلیری تاختی بوالفارسی کردی
کسی با بیکسان در روزگار ناکسی کردی
چه زحمتها به جان هموار در آن سالِ سی کردی
به قول خویشتن زنده عجم زان پارسی کردی
عجم تا زنده باشد نام تو ورد زبان دارد
به جان منتپذیر توست این جان تا که جان دارد»
دیوار کج شعر امروز:
اما آنچه امروز در روند مطالعۀ شعری و گامهای ادبی شاعران قابل مشاهده است، چیزی نیست به غیر از پشت کردن به میراثهایی نظیر شاهنامه. امروز شاعران معاصر بهراحتی با تکیه بر ذوق و قریحۀ خود و بیتوجه به این گنجینهها، دست به آفرینش آثاری میزنند که متأسفانه معماری درستی ندارد و دیوار این اشعار تا ثریا هم که بالا برود، کج است. حال و روز این شعرها را دکتر شفیعی کدکنی به زیبایی وصف کرده و در کنار این گلایه، از روزگاران فر و فرمانروایی شعر با وجود آثار شاعران بزرگی چون فردوسی و سعدی و حافظ، سخن میگوید:
«ای شعر پارسی که بدین روزت اوفکند؟
کاندر تو کس نظر نکند جز به ریشخند
ای خفته خوار بر ورق روزنامهها
زار و زبون، ذلیل و زمینگیر و مستمند
نه شور و حال و عاطفه نه جادوی کلام
نی رمزی از زمانه و نی پارهای ز پند
نه رقص واژه ها نه سماع خوش حروف
نه پیچ و تاب معنی بر لفظ چون سمند
یا رب کجا شد آن فر و فرمانرواییات
از ناف نیل تا لبۀ رود هیرمند»
و بهراستی شعر پارسی جوانمردی میطلبد که مانند فردوسی این کاخ سربلند را از شر معماران کارنابلد نجات دهد.
«یا رب چه بود آنکه دل شرق میتپید
با هر سرود دلکشت از دجله تا زرند
فردوسیات به صخرۀ ستوار واژهها
معمار باستانی آن کاخ سربلند...»
*گزیدهای از نبرد رستم و اسفندیار