شهرستان ادب: سال 1928 بود. از جنگ برگشته بود و ذهنش پر بود از خاطرات ارتش سرخ. تصمیم گرفت خاطراتش را به هم پیوند بزند و داستانی بیافریند؛ ماندگار و خواندنی. تا دوازده سال پس از آن، عمرش را صرف آفرینش این رمان کرد؛ رمانی که جایزۀ نوبل را برای او، «میخائیل شولوخف» به ارمغان آورد.
شولوخف، نویسندۀ مشهور روسی، در ایران، بیش از همه با همان معروفترین اثر خود، «دن آرام» شناخته میشود. محمود اعتمادزاده، متخلص به م.ا. بهآذین، در سالهای پیش از انقلاب، به ترجمۀ آثار او، کمر همت بست و بعدتر، احمدشاملو، کار او را ادامه داد. با این همه؛ تعداد آثاری که از او به زبان فارسی ترجمه شدهاند، از تعداد انگشتان یک دست، تجاوز نمیکند. در این نوشتار، نگاهی میافکنیم به محبوبترین آثار او در میان خوانندگان فارسیزبان.
دُن آرام
چنان که ذکر آن رفت، شولوخف در فاصلۀ سالهای 1928 تا 1940 به نگارش این اثر چهارجلدی، مشغول بود. این اثر برای وی توفیق بسیار به همراه داشت و در زمان حیاتش، بیش از شش میلیون نسخه از آن به فروش رسید. شولوخف که خود در بطن اتفاقات انقلاب اکتبر بود و جنگ را با همۀ پستیها و بلندیهای آن از نزدیک لمس کرده بود، در این رمان، به نوعی از تاریخنگاری روی آورده است. البته نمیتوان از این حقیقت چشم پوشید که او در این رمان، به شدت از «جنگ و صلح» تولستوی ایده گرفته است. او مردمان قصهاش را از میان کازاکهای رود سن –جایی که خود، کودکیاش را در آن گذرانده است- انتخاب کرده است. کازاکها، در حقیقت مردمی بسیار جنگجو و جسور بودند که نقش مهمی را در شکلگیری امپراتوری روسیه ایفا کردند. شولوخف با استفاده از پشتوانۀ تاریخی این قوم –که متأسفانه در هر سه ترجمۀ فارسی، به اشتباه، «قزاق» معنی شده است- جنگ را، چنان که خود دیده است، روایت میکند. شخصیت اصلی در رمان «دن آرام»، مردی جوان به نام «گریگوری (گریشا) پانتلویچ ملخوف» است. گرچه این شخصیت، فردی جنگاور و خستگیناپذیر است، اما به شدت دچار تزلزل روحیه و تشتّت عقاید است. چنان که شولوخف ما را در طول داستان با وی همراه میکند، میبینیم که زیر آتش سنگین جنگ، عقاید و آرمانهای گریشا رنگ میبازند و باورهایش دچار تزلزل میشوند. او که در تمام رویدادهای بزرگ تاریخی زمانش حاضر شدهاست، در ابتدا در ارتش سرخ بلشویکی خدمت میکند، اما پس از چندی به سراغ ارتش سفید میرود. این شخصیت، در میانۀ جنگ ایستاده است و نمیداند برای چه اسلحه به دست گرفته است و برای کدام آرمان میجنگد. نظیر این اتفاق و جهش از گروهی به گروه دیگر را در «جنگ و صلح» نیز به زیبایی میبینیم.
«دن آرام»، روایت حقیقی و ملموس یک جنگ جهانی است با همۀ پیامدها و آثار مخرب آن. گریشا در طول این جنگ، همۀ وابستگان خود را از دست میدهد و هنگامی که در اواخر جنگ، خسته و ملول از فقدان عزیزان و تجربههای مرگبار جنگ، به خانه برمیگردد، درمییابد که همسر خواهرش قصد دارد او را به عنوان یک فرد ضدانقلاب، دستگیر و محاکمه کند. گرچه در پایان، پسر دن آرام موفق میشود زندگی شاد و زیبایی برای خانوادۀ خود بسازد، اما خود دن، با کولهباری از خاطرات دردناک، همچنان سرگردان و تنها باقی میماند.
زمین نوآباد
برخلاف دن آرام که رمانی است با تعدد شخصیت و مکان، شولوخف در این اثر خود، به چارچوبی ساده اکتفا کرده است. اینبار هم دستمایۀ اصلی اثر، کازاکهای رود سن هستند. شولوخف بار دیگر، دست بر برهۀ مهمی از تاریخ کشورش گذاشته است و در «زمین نوآباد» به دنبال روایت اشتراکی کردن مزارع و املاک است. شخصیت محوری در این اثر، «داویدوف» است؛ کارگری که برای تطمیع کشاورزان به لغو مالکیت زمینهایشان، به سوی آنها گسیل داده میشود. در این رمان، با سه جامعه از کشاورزان که میتوانند نمادی برای چهرۀ کلی جامعۀ انسانی باشند، مواجهیم: دستۀ اول کشاورزانی هستند که به سرعت عقیدۀ اشتراک را قبول میکنند. دستۀ دوم که کشاورزانی با وضع مالی متوسط هستند، دچار تردید میشوند و دستۀ سوم، زیر بار این عقیده نمیروند. شولوخف با وارد کردن جاسوسان ارتش سفید به داستان که موجب بدگمانی کشاورزان به داویدوف میشوند، بر پیچیدگیهای پیرنگ داستانش میافزاید. شاید جذابترین نقطۀ این کتاب، هنگامی باشد که کشاورزان دستۀ اول، زمینهای خود را از دست میدهند، اما به جای تحقق وعدههای حکومت، «تبعید به سرزمینهای دوردست شمال» نصیبشان میشود.
زمین نوآباد، بهترین نماینده برای نشان دادن صداقت و خلوصنیت شولوخف در نویسندگی است. او با راستی کامل، سرنوشت همۀ اقشار جامعۀ روس آن روزگار را، از دهقانان فرودست رعیت تا ثروتمندان صاحب اراضی، به خوبی نشان میدهد.
شولوخف در این اثر نیز، چنان قبل، به مردم کشور خود میپردازد و رنجهای آنها را در طول انقلاب، به خوبی به تصویر میکشد.
آنان برای میهنشان جنگیدند
این اثر که با با نام «جنگ در راه وطن» نیز در ایران به چاپ رسیده است، در سال 1959 انتشار یافت. زمان در این اثر شولوخف، بار دیگر، دورۀ جنگهای روسیه شوروی با آلمانها است و مردمان اصلی، دیگربار، کازاکها یا به قول ترجمۀ فارسی، قزاقها هستند که در محاصرۀ ارتش آلمان قرار گرفتهاند.
برخلاف دیگر آثار شولوخف، این رمان او، بازۀ زمانی کوتاهتری را در برمیگیرد. در اینجا، با روایت چند روزهای از جنگ مواجهیم که در نهایت، به عقبنشینی جنگجویان از رود دن که در تابستان 1942 صورت گفت، ختم میشود.
مکانیکی به نام «زویا گینتزف» که فردی قویهیکل و قدرتمند، اما سادهدل و زودباور است، کارگری به نام «لوپاخین» و مهندسی به نام «استرلتزوف» که هماره عبوس و خشک است، شخصیتهای اصلی این کتاباند. کل این رمان به روایت چند روز از زندگی این شخصیتها که زیر حملۀ هوایی ممتد گرفتار شدهاند، میپردازد. تلاش این سه تن برای حفظ سنگرشان، در حالی که هر روز با سرزنش دهقانهایی که در آن حوالی زندگی و کار میکنند، مواجه میشوند؛ بسیار تحسینبرانگیز است و خواننده را به دنبال کردن ادامۀ سرنوشت آنها وامیدارد.
در این کتاب نیز، شولوخف کوشیده است با صدق گفتار، روحیۀ حقیقی مردمان خود را نشان دهد و از چهرۀ دردناک جنگ پرده بردارد.
چنان که از آثار وی پیداست، شولوخف نویسندهای روایتگر است که نوشته است تا تاریخ کشورش، با همۀ فرازها و نشیبهای آن، باقی بماند. او با توجه به چهرۀ حقیقی انقلاب، توانسته است آثاری بیافریند که هنوز، پس از گذشت نزدیک به یک قرن، در میان اهالی ادبیات، محبوب و خواندنی قلمداد میشوند.
در خاتمه، جای آن دارد تا بخشی از بیانات مقام معظم رهبری را دربارۀ معروفترین اثر این نویسندۀ روس، مرور کنیم:
«تاکنون کتابهای بسیاری راجع به انقلاب اکتبر نوشته شده است. اما بنده، دو رمان از رمانهای معروف و درجهیک در این خصوص را خواندم و با هم مقایسه کردم؛ اگرچه بیش از دو کتاب و تقریباً میشود گفت تعداد زیادی کتاب راجع به انقلاب اکتبر خواندهام. یکی از این دو رمان «دُنِ آرام» اثر شولوخف است که معروف است. خودِ شولوخف هم، بلاتشبیه مثل شما آقایان است. یعنی اصلاً پدیدآمدۀ انقلاب است؛ مربوط به طبقۀ انقلاب است؛ نویسندۀ انقلاب است. او که در دوران انقلاب اکتبر در جوانی به سر میبرده است، «دُن آرام» را تحت تأثیر حوادث و وقایع انقلاب نوشته است... راجع به رمان «دُنِ آرام»، در جایی خواندم: «زمانی که شولوخف نوشتن آن را به پایان برد، به او اجازۀ انتشار و پخشش را ندادند، ولی بعداً ماکسیم گورکی که رئیس شورای ممیّزیِ فرضاً وزارت ارشادِ شورویِ آن روز بود - و آن وزارتخانه هم، از اوّل انقلاب، خودیِ خودی محسوب میشد - گفت: «من به عهده میگیرم که شولوخف خودی است.» والّا، مسؤولین فرهنگی نظام سوسیالیستی شوروی، مدّعی بودند چون شولوخف اهل قزّاقستان است، لذا در رمان خود، احساسات قزّاقی و بومیِ منطقهی «دُن» را منعکس و القا کرده است.»
۱۳۷۳/۰۴/۲۲
پرستو علیعسگرنجاد