شهرستان ادب: به مناسبت مراسم تقدیر از کیومرث عباسی قصری، که امروز برگزار خواهد شد، دو غزل از این شاعر برجسته را برای شما به ارمغان آوردیم.
باز پیچیده مگر نام علی در گوشم؟
کز طرب پر شده تا پردهی آخر گوشم
تاب این حلقه کجا و تب این زخمه کجا
می تپد تندتر از نبض کبوتر گوشم
در شب نام گذاری چه به گوشم خواندند؟
که به روی احدی وا نکند در گوشم
جز به نام علی این قلعه نشد هرگز فتح
می کند فخر به خود چون درِ خیبر گوشم
تا کنون هر چه شنیده ست به جز نام علی
همه را کرده برون از در دیگر گوشم
گوش من یک صدف خالیِ بی گوهر بود
گشت با نام علی معدن گوهر گوشم
بعد از این نافه از این ناف به چین خواهد رفت
بس که چون نافهی چین گشته معطر گوشم
ز زمانی که شدم حلقه به گوش در او
نیست چون خضر، بدهکار سکندر گوشم
" قصری" از شوق غلامی شده یک پارچه گوش
قنبری کو که دو صد حلقه کند در گوشم
نه در چاهم نه در زندان، خجل از بودن خویشم
خودم هم یوسفم، هم قاصد پیراهن خویشم
ز دستم دشمنی هم بر نمیآید مگر با خود
برای دشمنانم دوست هستم، دشمن خویشم
تو هم جز دست بستن بر نیامد کاری از دستت
شکستی دستم و انداختی بر گردن خویشم
نه تنها رو به خورشیدم دری از غیب نگشودی
به مشتی گل نمودی ناامید از روزن خویشم
سزایم هر چه باشد خواری غربت نمیباشد
بسوزانم ولی در کورههای میهن خویشم
قناری جز غزلخوانی ندارد هیچ تقصیری
به جرم دیگری بیرون مکن از گلشن خویشم
اگر خوارم نمیخواهی چرا سرگشتهام داری
چو گردابی که گرداند چو خس پیرامن خویشم
چنان از یاد خویشم بردهای کایینه هم دیگر
نمیآرد به یاد خویشتن با دیدن خویشم
نماند از قصر شیرینم به جز نامی به جا«قصری»
مگر غربت به تلخی پرورد در دامن خویشم