شهرستان ادب: در ادامۀ پروندۀ نادر ابراهیمی، یادداشتی میخوانیم از یاسر عرب، کارگردان و مستندساز که به مناسبت روز درگذشت این نویسندۀ انقلابی منتشر کرده است.
مدتی از عمرم را صرف خواندن رمان و داستان کردهام. حالا حتماً باید لیستی از نویسندگان داخلی و خارجی و یا آثارشان را در این نوشتار قطار کنم تا تقریبی از کمیّتش برای ذهن شما ترسیم کرده باشم؟
آثار بسیاری توانستهاند ذهنم را درگیر کنند، چیزی به من بیاموزند یا حالم را دگرگون کنند. به هرحال هر اثر هنری قبل از هنری بودن یک «اثر» است؛ یعنی نشان و علامت باقی مانده از هر چیز یا جای پا و نشانِ قدم.
اما به یاد ندارم اثری بدون برجای گذاشتن رد پایی توانسته باشد زندگی کردنم را عوض کرده باشد، الّا رمان آتش بدون دود استاد نادر ابراهیمی. شاید فکر میکنید امروز چند خطی نوشتم تا مثلاً شانزدهم خرداد را که سالگرد اوست، یادآوری کرده باشم، یا به این بهانه تبلیغی برای این کتاب استاد ابراهیمی کرده باشم. خیر! اتفاقاً به نظرم اثر بزرگی که استاد ابراهیمی در زندگیاش خلق کرده است، از جملۀ نوشتهجات و تولیداتش نبوده است؛ بلکه یگانه دستاورد او نادر شدن و نادرانه زیستن است و چنین زندگی را برای تشنگان حکمت سرمشق کردن!
بله! روزگاری بود که من غصۀ این را میخوردم که چرا نادر اینقدر میان ما غریب است. زمانی آمد که میاندیشیدم چرا بعضی آثار او که (به نظر نگارنده) از قلههای ادبیات جهان یک سر و گردن بالاتر است، اینطور مهجور مانده؟ اما امروز دیگر همۀ اینها را پیشکش کردم به متولی فرهنگ نفتی تا خدایش جزایش دهد!
نادر اما از آنجا که آزادانه زیست، برای هیچ گفتمان سیاسی آوردهای نداشت. پس امروز محل دعوای تصاحب هیچ جناحی نیست که برایش بریزند و بپاشند و همایش بگیرند و تالار تزیین کنند و جایزه و سکه به نامش ضرب کنند؛ از همین رو نه یک یادمان دارد و نه محلی برای برپایی بنیادش اختصاص داده می شود. نادر خوب است، عزیز است، سرمایۀ فرهنگی است، معلم ادبیات است، آبروی کشور است، سرمشق است و چنان است و بهمان است و فلان است؛ اما در میان همۀ این پرگوییها و بعضاً یاوهگوییها ده سال است دریغ از یک ساختمان. اینهمه نکیر و منکر فرهنگی و حیف و میل هنری، و اینهمه ارادتمند در بالاترین ردههای مسئولین در کشور که خود را وامدار نادر میدانند، اما همه ده سال است در حال پیگیری و امضا و پاراف و ارجاع درخواست همسر او برای اختصاص یک مکان ساده برای برپایی بنیاد نادر ابراهیمی هستند!
سال گذشته که به منزل استاد ابراهیمی رفتم و وارد اتاقش شدم، بیش از میز و انبوه کتابهایش، این کفشهایش بود که با من سخن میگفت! راستی هنوز رهبری جایی صحبتی از نادر ابراهیمی نکرده و هنوز مطالبۀ عمومی نداشته که بشود به بهانهاش یک سفرۀ چربی برای بعضی دوستان انداخت و با پروژههایی چاق تزیینش کرد تا مدتی کنارش دلگرم باشند؟!
لامشکل! بنیاد نادر فعلاً در قلبهای دوستدارانش است!
یاسر عرب