به قلم شبنم فرضیزاده
یادداشتی بر کتاب گشایش سروده محمد شکری فرد
03 آبان 1396
13:51 |
0 نظر
|
امتیاز:
5 با 1 رای
شهرستان ادب به نقل از فارس؛ شبنم فرضیزاده:
منم آن یوسف دلتنگ که بغضش چندی ست
با صدای جرس قافله ها می شکند
گوته میگوید: ایرانیان همه هوشمند و با ذوق و شاعر پیشهاند. آنچه که در نگاه اول و خوانش اجمالی «گشایش»، مجموعه شعر شاعر جوان آیندهدار این دیار کهن، محمد شکری فرد میتوان دریافت همین ذوق و هوش ادبی ست.
مجموعه شعر «گشایش» دومین مجموعه شعر محمد شکری فرد است که در 23 سالگی شاعر در بهار 1396 از سوی انتشارات شهرستان ادب در 1000 نسخه چاپ و با قیمت هفت هزار تومان راهی بازار نشر شده است. این مجموعه با 31 شعر در قالبهای غزل، چهارپاره و مربع ترکیب خلق شده است. غالب اشعار در موضوعات آیینی، اجتماعی، عاشقانه، و مسائل روز است.
«گشایش» را میتوان به دو بخش کاملا مجزا از هم تقسیم کرد.در قسمت اول با اشعار عاشقانه و اجتماعی شکری فرد رو به رو می شویم و در قسمت دوم موضوع شعرها آیینی، انقلابی و دفاع مقدسی ست. با توجه به تنوع موضوعی و ساختارمندی که اشعار این مجموعه دارد، میتوان آن را به عنوان نمایندهای سالم برای شعر جوان امروز کشور معرفی کرد.
امروزه غزل به یک جریان تقریباً یکنواخت تبدیل شده است که البته در بستر همین یکنواختی ِعادی شده، حرفهای خوبی هم برای گفتن دارد. اتفاقی که در شعر کلاسیک شاعران جوان امروز میافتد، البته برای آن ها که هوش تمیز و تشخیص دنباله رو و آفات این مسئله را دارند، اتفاقی خوشایند است.
کمتر دیده میشود شاعری در طول عمر شاعری خود وابستگی و حب وطنی خود را در آثارش خلق نکرده باشد. موضوعی که در آثار محمد شکری فرد نیز مسجل است:
با من قدم قدم همه شهر را بگرد
تبریز در کنار تو تبریز عاشقی ست
شاعر گریزهای زیبایی در عدم استفاده از تقلید و تکرار قافیه و ردیف های مستعمل دارد. ازآنجا که واژه ملموس «خلق» همواره به دنبالش معنای یک چیز جدید را هم آورده است، شعر جوان امروز باید سعی در کشف و به کارگیری قافیه و ردیفهای نو کند. البته این به معنی عدم موفقیت صد درصدی در استفاده از قافیه و ردیف های دم دستی نیست. چه بسیار شعرها شنیدهایم با قافیه و ردیفهایی که در دفتر هر شاعری هست اما روح و روان و جانمان را صیقل داده و از دورترها به تشویق وا داشته است.
از نو گرایی ردیف و قوافی «گشایش» نباید غافل شد:
از ازل میپروراندم در دلم مهر تو را
عاشقت بودم ولی در حال حاضر بیشتر
***
نشان خون دل خوردن چنین ارزانی ما شد:
گل سرخ شکفته روی سنگ سرد قبر ما
***
آسمان جایی برای مشق پرواز من است
از عقاب تیز بال و چشم شاهینش چه باک؟!
***
سحرگاهان صبا با من از احوال تو میگوید
خبرهای من از تو هر چه فوق العادهتر بهتر
***
مرا که خستهترینم بکش در آغوشت
که طفل در بر بیگانه خفتنش سخت است
***
دوستان انصاف پیشه کرده از پیش آمدند
جای خنجرهایشان بر سینه باقی مانده است
و...
در بیت:
دستت اگر به میوه ممنوعه میرسد
دستی ببر به چیدن آن؛ در هوس نمان
میتوان به آزادی بیان شاعر اشاره کرد و جرأت و جسارتی که شاعر در خلق معنا دارد. ساختار و هدفی که از فرمایشات فاصله میگیرد و چیزی مثل پرواز را دنبال میکند. یادم میآید چندی قبل مقالهای راجع به شاخصهای توسعه فرهنگی میخواندم و نقش هنر در آن که جز لاینکف هست و چه زیبا به آزادی بیان در هنر و شعر و... اشاره شده بود. ابیات زیر را میتوان نمونههایی از این جسارتها دانست:
زیبایی تو وصف نشد در غزل من
باید به تو پرداخت در افسانه نیما
***
گره گشایی زلفت گشایش غمهاست
همان که بودهام از دیرسال در صددش
محمد شکری فرد دردهای جامعه اش را میشناسد و دلش میخواهد رسالتش فراموش نشود؛ قلم که به دست میگیرد یاد اشکهایی میافتد که دیگران نمیبینند، یاد زخمهایی میافتد که همه نمیشناسند و یاد پینه هایی که فقط دست ها توان درکش را دارند و پیشانیها. مگر نه اینکه شاعر رسول بیان دردهاست و وارث نشر غمها؟ ما در شعر جوان امروزمان عاری و خالی ازین دردها و سوزها نیستیم. شکری فرد در بخشی از غزل هایش خبر از بهبود این دردها می دهد و واژه امید را در رگان مخاطب جاری میکند:
شب دلواپسی ما سپری خواهد شد
دیدن صبح دل انگیز تماشا دارد
***
صخره تنها سهمش از هر موج سیلی خوردن است
صخرهام، میایستم، از دست سنگینش چه باک؟!
***
خواب دیدم سفر دور و درازی دارم
به گمانم قفس چلچلهها میشکند
بخش دیگری که در غزلهای «گشایش» جلب توجه میکند، غزل مرثیههایی است که شاعر بنا به اتفاقات پیرامون زندگی اش سروده است، اما نه در چند جمله موزون! فضای اندوهگینی که شاعر در این اشعار خلق کرده است مخاطب را کاملا تحت تاثیر قرار میدهد:
از میان تمام مردنها، برگزیدی تب شهادت را
کم نظیر است در صف مردان، چون تو زیباپسند اسماعیل
***
شاعران نوحه خوان حادثهاند، چشمها رود رود گریانند
آسمانها سیاه پوشیدند، در عزای سیاوشی دیگر
اما همانطور که در ابتدای این یادداشت عرض کردم، بخش دوم مجموعه شعر «گشایش» اختصاص دارد به قالبهای چهارپاره، مربع ترکیب و... در موضوعات آیینی و انقلابی. تاکید به گزینش و پرداخت به آرمان ها وارزش های والای انسانی اسلامی و ایرانی همواره از دیرباز در آثار هنرمندان بالاخص در مقوله شعر و شاعری بوده است.
محمد شکری فرد را به جرات میتوان جزو چند شاعر همیشه سینه چاک و البته تاثیرگذار شاعران نسل چهارم انقلاب اسلامی دانست که در عرصههای مختلف فرهنگی، اجتماعی و سیاسی از اعتقادات قلبی خود دست نکشیده، بسیاری از بی مهریها و تهمت ها را به جان خریده و قلم فرسایی کرده است:
جنگی که در گرفت پیاپی ادامه داشت
وعده وعید سلطنت ری ادامه داشت
فتنه به فتنه تا «نهم دی» ادامه داشت
میخواستند باورمان را عوض کنند
اندیشههای برترمان را عوض کنند
به گوش باش که بانگ یمن شنیدنی است
که ناله های اویس از قرن شنیدنی است
صدای شیون هر پیرزن شنیدنی است
مراثیاش به تن بی کفن شنیدنی است
به پاست هلهله جمع شامیان اینجا
چه میکنند خدایا حرامیان اینجا
«گشایش» در نوبت خود از مربع ترکیبهای خوبی در آیین و مذهب و باورهای جامعه استفاده کرده است. از حسی که در قلم جاری است و از واژههایی که میخواهند پدری را آرام کنند و مادری را تسکین بدهند، مشخص است که شاعر جوانمان، محمد شکری فرد چون بغضهای کشیده و چشیده وطنش را، آرمانهایش را و آیینش را دوست دارد:
باری نشسته رو به ضریحت قلم به دست
آورده است قلب تو را با قسم به دست
میآید التفات چنینی چه کم به دست
هرگز نیامده است مگر در حرم به دست
مداحی تو شاه خراسان و من؟! عجب
از جانبت محبت چندان و من؟! عجب
گرچه همیشه در دل جنگ است میهنم
آماج تیرهای فرنگ است میهنم
بیچاره! گربه نیست پلنگ است میهنم
هرگز مباد خون شهیدان هدر شود
خونی که ریختند فراوان هدر شود
چشم انتظار آمدن توست مادرت
در فکر جسم بیکفن توست مادرت
بیمار زخمهای تن توست مادرت
گوشش به زنگ در زدن توست مادرت
شاید دوباره پا بگذاری به خانهاش
افزون شده ست سوز غم جاودانهاش
با توجه به آثار و اشعاری که از این شاعر هم زبان تاکنون شنیدهام و تسلط خوبی که در قالب های مطول از او سراغ دارم، اعتقادم بر قوت دو چندان این قالب شعری در دیگر آثار این شاعر، در آیندهای نه چندان دور میباشد.
شاعر هر از گاهی در دل این اشعار با فضاسازیهای مناسب مخاطب را به طرزی عجیب شگفت زده میکند:
همیشه از تو به ما از برادری میگفت
شبی به شهر طراوت می آوری، میگفت
میان صحبتش الله اکبری میگفت
و با توکلی آرام آذری میگفت:
شَهر بزکلنجاقدور منیم گوزل بالاما
و گوی اروکلنجاقدور منیم گوزل بالاما
توجه به ارزشها و باورها و اعتقادات و گنجاندن و استفاده از توان قلمی و احساسی شاعر در آثار، حب وطن و اشاره به شهر و لهجه و علاقه به تمام نفس هایی که در شهرش کشیده، عشق این بزرگ واژه ی ناب و همیشه بزرگ، غم ها، دردها، سوزها، گدازها و خاطرات و... همه و همه سطرهایی از آفرینشی ست که در قالب غزل ها و مربع ترکیب ها و... در «گشایش» پیش روی مخاطب قرار گرفته است.
دوباره خواندنش را به خودم توصیه میکنم وبه همین سطور در این مجال بسنده میکنیم. منتظر دیگر آثار این شاعر جوان آینده دار، محمد شکری فرد میمانیم. امید که راهی و پرتوی باشد به والا.
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.