برای همۀ ما پیش آمده است که بحثهای مفصل و طولانیمدتی را در تاکسی پشت سر گذاشتهایم؛ بحثهایی که در هر زمینهای اعم از سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، مذهبی، ورزشی و... انجام میشوند و به بخشی از خاطرات روزانۀ ما تبدیل شدهاند. جدا از این بحثها در تاکسی اتفاقات جذاب و شیرینی هم میافتد که باعث خوشگذرانی و زودتر تمام شدن مسیر میشود و معمولاً از حافظهها پاک نخواهد شد. حالا فکر کنید کسی پیدا شود که این خاطرات روزانه را یادداشت کند و با تخیلاتش پیازداغ آن را هم زیاد کند؛ شکی نیست که طنز جالبی خواهد شد و خواندنش ما را به یاد اتفاقات مشابهی میاندازد که بارها برای خودمان هم پیش آمده است.
«راننده تاکسی» مجموعهای از اتفاقات پیشآمده برای یک رانندۀ معمولی و از طبقۀ متوسط جامعه است که با سمند قسطی و ادبیات کوچهبازاریاش اتفاقات شیرین و جالبی را برای ما روایت میکند. داستانهای «رانندهتاکسی» از زندگی روزمره و انسانهایی است که با او همراه میشوند.
«محمود فرجامی» در اولین تجربۀ نویسندگیاش قلم معترض و انتقادی خود را با طنز درآمیخته است و راوی خوشبیانش را از قشری انتخاب کرده است که در زندگی تمام ایرانیها حضور دارد و بخشی از خاطراتشان را تشکیل داده است. محدودۀ مکانی داستان خلاصه میشود به یک تاکسی با مسافرانش؛ رویدادهای کتاب طنز هستند اما نیستند، تندی و صراحت دارند و انتقاد میکنند اما به قول خود نویسنده هجو هستند. دیالوگهای بین راننده و مسافران، بحث در هر زمینهای، تعریف خاطرات و... درونمایۀ داستانهای مجموعه هستند که همه حول محور رانندۀ تاکسی شکل میگیرند:
«شب تا دیر وقت نشسته بودم پای ماهواره که بشه ساعت دو و نیم و برنامههای باحال شروع بشه. درست سر ساعت دو و نیم لامصبا پارازیت فرستادن...»
هجده داستانی که «راننده تاکسی» برای ما روایت میکند، به نوعی پیوسته به هم هستند و نخی نامرئی آنها را به هم متصل کرده است. آدمشناس، بنزینفروش، مجلس ختم، حقالتحریر، افغانی، غیرت، نفت، جنگ و موادفروش عناوین بعضی از داستانهای رانندهتاکسی هستند. داستانهایی که خود فرجامی دربارۀ تولد آنها میگوید ابتدا قرار بوده نمایشنامۀ طنز باشند و به نقد رفتار و عادات اجتماعی ما ایرانیها بپردازند، اما پس از مشورت با بزرگان حوزۀ طنز رویۀ آنها تغییر میکند و به صورت داستانهای کوتاه بازنویسی میشوند.
انتشارات «نی» برای نخستین بار کتاب «رانندهتاکسی» را سال 1388 در 112 صفحۀ رقعی و با قیمت 2000 تومان روانۀ بازار کتاب کرده و تا کنون استقبال بسیاری از آن به عمل آمده است.
«گفتم پس چی. نکنه فکر میکنی من جدی جدی راننده تاکسیام؟ بابا من خودم اِند اعتراضم. تو دانشگاه دائماً اعتراض میکردم... ذوق کرد گفت شما هم کمپین داشتین؟ این یکی رو دیگه پسر عموهه که دانشجوی دانشگاه رودهنه واسم نگفته بود چیه. گفتم پس چی. اگه اینو نداشتیم پس چی داشتیم؟ دیگه هیجانزده شده بود. پرسید کدوم دانشگاه بودین؟ کمیپنتون دربارۀ چی بود؟ چقدر امضا جمع کردین؟ چندتاش میدانی بود چندتاش اینترنتی؟... خیلی فکر نمیخواست. همچی کوبوندم رو ترمز که سرش خورد به صندلی. به قول هادی، خدا ترمزو واسه نجات از همین دغمسهها خلق کرده...»
محمد غفاری