شهرستان ادب: به مناسبت اتفاقات اخیر و توهین به پرچم مقدس ایران، قصیدهای بخوانید از محمدرضا وحیدزاده
به سبز و سرخ و سپیدت گره زدم دل را
که شعلهوار بسوزم هرآنچه باطل را
ز موجها به تو بردم پناه و خرسندم
که با تو یافتهام، با تو امن ساحل را
میان سینۀ خود از خدا نشان داری
همو که ساخته آسان هرآنچه مشکل را
چه مادران که به دامان تو گریستهاند
چو در بر تو نشاندند مرغ بسمل را
تو یادگار شهیدان خونکفن هستی
و زنده میکنی اسم امام راحل را
به یاد نقش تو خواندم غزل غزل حافظ
و همنفس شدهام مولوی و بیدل را
تو بادبانی و کشتیِ وحدت است آرام
چه غم ز نعرۀ طوفان چه غم زلازل را
به اهتزاز درآ ای تو هر زمان بالا
به اوجها برسان ها! سرود را کل را
اگر که دشمنت اینک تو را نشان کرده است
کنم نثار تو جانی که نیست قابل را
شگفت نیست به پای تو جان سپردن، بل
سَزاست آنکه شماتت کنند کاهل را
اگر به سوختنت جاهلی شود مایل
ملال نیست، به آتش کشیم مایل را
ز جهل در تو کسی گر نگاه کرده حریص
درآوریم ز جا آن دو چشم جاهل را
مطامع عَربی یا که عِبری و غَربی
اگر که جمع کند گرد تو اراذل را
غلط کنند وگر این قبیلههای شقی
کنیم روی به قبله همین قبایل را
به سبز و سرخ و سپیدت گره زدم دل را
که شعلهوار بسوزم هرآنچه باطل را
سپیدِ چهرۀ تو نور دیده و دل ماست
چنانکه نیمهشبی دیده قرص کامل را
ز سرخی رخ تو اهل خانه دلگرماند
ز سبزی تو معطر کنیم منزل را
چه رنجها که تو دیدی و سر نکردی خم
چه سرشکسته نموده لبت هلاهل را
به زیر سایهات استاده ملتی بشکوه
که فاتحانه گذر کرده این مراحل را
مباد سایهات از سر دمی بگردد کم
مبینم از شرر تو شبی تُهی دل را
میان سینۀ خود از خدا نشان داری
همو که ساخته آسان هرآنچه مشکل را
به سرخ و سبز و سپیدت چقدر دلبستیم
به آن نشان که دلیلی بُود دلایل را