شهرستان ادب: امروز، چهاردهم فروردینماه، هشتاد و دومین سال تولد نادر ابراهیمی است. از مهمترین آثار او میتوان به رمان هفتجلدی «آتش بدون دود» اشاره کرد. نیلوفر شاهیننیا در یادداشت زیر به ابعادی از این رمان پرداخته است که با یکدیگر میخوانیم:
رمان جنونآمیز آغاز میشود، به وحشیگری گالان و غرور و زیبایی سولماز، اما خود را به وحدتی میرساند که از میان جنگ و آتش و خون و برادرکشی میگذرد، ما به وحدت نیاز داریم چنان که به آب و عشق. یازی اوجای یموتی دریا میخواهد. گالان، سولماز را، با آن که دریا و سولماز هردو در تملک گوکلاناند، قبیلهای که به یموتها دختر نمیدهد، دریا هم. گالان دستپروردهی یازی اوجاست و رؤیایش رسیدن و رساندن پدر به دریا. شاعر است و تار میزند و میخندد و میکشد. و گالان تقدیرصحرا است و صحرا تمامِ ترکمن.
آتش بدون دود داستان صحراست، به سعیِ ترکمن. ترکمنی که جنگ و برادرکشی و تفرقه آنچنان دور و ضعیف و بیمارش کرده که دیگر مرگ را هم به جان کودکان انداخته و این یعنی آیندهای هم برای صحرا نیست؛ همانطور که گذشته. ترکمن نه تنها که با خود میجنگد، که از فارس ها هم کینه دارد و همین است که وقتی آلنی به دستور پدر که کدخدای ایل است، میرود شهر درس بخواند، حکیم بشود و برگردد به امید درمان کودکان؛ اما جنگ دوباره شعله میکشد میان آنها که چرا پای ترکمن به میان فارسها باز میکنی و پای فارسها را به صحرا، که ما را به خیر آنها امید نیست و شرّشان دامنمان را نگیرد، شاکریم. همان فارسهایی که همیشه حق ما را خوردند و ما را جانی و آدمکش و یتیممانده دیدند. و باز هم کینه، جنگ و حالا دیگر پدرکشی.
اما داستان به همین جا ختم نمیشود، که داستانِ حرکت یک قوم است آتش بدون دود. قومی که قصهاش با گالان اوجای وحشی آغاز میشود و در میانۀ راه به آلنی حکیم اما سخت سیاسی، میرسد و در نهایت به آلنی انقلابی پایان میگیرد. حرکت و تغییر و سیالیت در فضاست که امر ثابت داستان میشود. گالانی که نعره میکشید، زور میگفت و بیباکیش نه پناهدهنده که آتشزننده بود و با صبر و مهارت و عشق سولماز، قهرمانی میشود که پشت به پشت تنهایی خود میدهد و ایل ویرانی را سرپا میکند که بالندگی قوم ترکمن از درون آن، زاده میشود.
بعد از مرگ گالان و سولماز، میاندار این حرکت آلنی نوۀ گالان و سولماز است. او که به دستور پدر به شهر میرود که حکیم بشود، در قامت یک انقلابی سیاسی بازمیگردد. با هرآنچه که مردم به آن باور دارند، سرِ جنگ دارد و به نیرنگ و ریایی که پدر را میرنجاند، صحرای چند تکه شده را به وحدت میرساند.
حالا دیگر حرکت آلنی است که آغاز میشود و این سیالیت و جولان از یک مبارز پرسروصدا با هر باور و به هر وسیلهای، انقلابی عمیق و رنجکشیدهای میسازد که لاجرم بهایش چیزی جز چوبۀ دار نیست. حرکت، آلنی را از الحاد به علی(ع) میرساند؛ رسانندۀ او چه کسی ست؟ ملّای سنی مذهب اینچهبرون. و عشق بیداد میکند.
حرکت از دل مردم برمی خیزد، نه به دست رهبران دور و بیگانه از مردم، از عشق گالان، صبر سولماز، درد آقاویلر، یتیمی آقشامگلن، امید و انگیزۀ آلنی، آرامش مارال، غم آرپاچی، شهامت مادرانۀ ملّان. چنان که دشمن هم از میان مردم است، حماقتهای به جنگ رسیده، جهل و خرافات دور از آگاهی مانده، ترس و بزدلی قارنوا، تحقیر گالان، کینۀ یاشولی آیدین، کفرِ آلنی. هرچند که هدف مبارزه از میان برداشتن حکومت و شاه است، اما دشمن خانگی است که آرمانِ مبارزه میشود.
آتش بدون دود داستانی هفت جلدی از مبارزۀ تاریخی یک ملت است، باخودش، برادرانش و حکومت ظالمش. داستانی درهم پیچیده از مظلومیت و نجابت و زحمت مردم دلبسته به خاک و آب و صحرا، آمیخته به جهل و خرافه، که این درهمپیچیدگی به غربال مبارزه و حرکت از هم جدا میشوند و خواننده میتواند به قضاوت تک به تک شخصیتها در هر لحظه بنشیند. نویسنده با چنان حوصلهای شخصیتها و روحیات و کنشهای پیچیده را در زمینۀ حوادث تصویر میکند که قضاوت بر آنها در هر زمان و لحظهای رنگ دیگری به خود میگیرد و دریچهای میگشاید که شهود عمیقتری از روابط انسانی نتیجهاش است و این مثل قدیمی ترکمنی که آتش بدون دود نمیشود، جوان بدون گناه. آرپاچی پدرش را میکشد که به تعهدش به آلنی و آقاویلر که حالا تنها تنها مانده، پایبند باشد؛ اما حق یا ناحق کردن این پدرکشی تا سال ها برای آرپاچی هزینه دارد که خواننده را در هر برههای به مرور دوبارۀ وقایع و سنجش آن میکشاند یا دروغی که آلنی میگوید، کشتاری که گالان راه میاندازد، خواننده هربار در هر حادثهای زنجیره را طور دیگری میبیند و به قضاوت میگذارد. سیالیت و حرکت فقط مسیر جلوبرندۀ داستان و شخصیتهایش نیست، که مخاطبِ کتاب را نیز به کاویدن و پالایش و قضاوت دوباره مجبور میکند و در هربار به او گوشزد میکند که آن چه او میداند، برای فهم شخصیتها و روابط و کنش-هایشان کافی نیست.
اینجا مردم عزیزند، غیور و باشکوه و بسیار محترم. هرچند دردمند، رنجکشیده و غمگین. اشتباه هم میکنند و جهل و خرافه ناتوانشان کرده؛ اما نویسنده چه آن زمان که قصۀ گالان و سولماز را تعریف میکند و چه بعد از آن که مبارزۀ آلنی- مارال میشود ماجرای محوری، آنچنان در حرمت گذاشتن به مردم و سنتها و باورهایشان حق را ادا میکند که خواننده جانبش همیشه به سمت مردم صحراست و چه اینکه اگر مبارزۀ آلنی- مارال خواستنی میشود، پاداش محبتیست که او از مردم در دل دارد. همین عزت و حرمت است که آتش بدون دود را در میان رمانهای انقلابی و مبارزاتی یگانه میکند که در غالب آنها مردم چنان ضعیف و ذلیل و بیمایه و درونتهیاند که هیچ رغبت و شوقی برای خواننده نمیماند که نجات آنها را آرزو کند چه بسا که خود را نیز تحقیرشده ببیند.
کمال کتاب در آن است که میتوان آن را به جای کتاب تاریخ و جغرافیا و تعلیمات اجتماعی به آموزش و پرورش و مدرسهها پیشنهاد کرد. درحالیکه چنان عاشقانه است که میشود دست هر جوان تازه به کسوت عاشقی درآمدهای هم بدهی و او تا سالها دعای خیرت میکند که عاشقانهای بسیار نجیب است. تا دلت بخواهد هم انقلابی و امیددهنده که میل مبارزه و آرمانخواهی را میتواند در یک قوم زنده کند و نگه دارد.
نادر ابراهیمی، آتش بدون دود را به رنج سی ساله نوشته و چنان با وسواس و به دلخواه از پس آن برآمده که کمتر رمان دورانی، اینچنین قابل تحسین شدن است. خودش میگوید آن را به اهل کتاب تقدیم کرده، نه اهل قلم که تا بوده میان او و اهل قلم روشنفکر جدایی افتاده که حق هم همین است. آتش بدون دود منظومه از درد مردم برای مردم است، همان که نویسندهاش میگوید نوشتن بلد نیست و هرچه کرده با اضطراب از ناتوانی بلد نبودن، است. آری از عشق سخن باید گفت، همیشه از عشق، سخن باید گفت.