شهرستان ادب: پیش از این دو یادداشت از علیرضا محمدعلیبیگی درخصوص شعر محمدسعید میرزایی در سایت شهرستان ادب منتشر شد. محمدعلیبیگی بخش سوم یادداشتش را با عنوان نگاهی به شعر «در مکتب بیدل» به ترکیبهای انتزاعی میرزایی اختصاص داده است. این یادداشت را با یکدیگر میخوانیم:
ترکیب سازی، صنعت کمکاربردی نیست،؛ لکن تنهاشگردِ ادبی هم نیست و باید در بهکارگیریاش تعادل پیشه کرد. شناخت ترکیب و انواع آن میتواند به ما کمک کند تا دربارۀ آنها شایستهتر قضاوت کنیم.
یکی از انواع ترکیب، ترکیبات انتزاعی است. بنابر مطالبی که خواهد آمد، این نوع ترکیب، هم شامل «اسم ذات+ معنا» و هم «معنا + معنا» میشود. گرچه اصطلاح عینیذهنی برای قسم اول و ذهنی یا انتزاعی، برای قسم دوم برازندهتر است. همچنین مراد ما از ترکیب: اضافی، مزجی، وصفی و هرگونه پیوند غیر مستقل واژگان با یکدیگر است.
ترکیبات، خصوصاً از نوع انتزاعی، در شعر بیدل و سهراب خودنمایی میکند؛ ولی اخوانثالث در عین ترکیبگرایی، عینیگراست. میرزایی هم در شعر یادشده، ترکیبات متعادلی را بهکار گرفته است؛ مانند: سکوتخواندن، دهانِ نقشِ قَدم و.. . که بهراحتی قابل درکاند.
برخی ادبا با ترکیب انتزاعی، مخالفاند؛ زیرا:
1. موجب ابهام و سردرگمی است.
2. از هردو سو، قابل جایگزینیاند و بهمانند ترکیبات عینی، چفت و بست محکمی ندارند: آسمان حیرت، آسمان خیال/ کویرحیرت، کویر خیال.
3. به جدولی شدن و فرمگرایی مفرط میانجامد.
اگرچه این دلایل در جایگاه خود، نافذند؛ لیکن نمیتوان انتزاعیات را مطلقاً رد کرد؛ همانا ملاک صحت ترکیب -چه انتزاعی باشد و چه عینی-، کاربستِ بهجای واژه در بافتار زبانی، تناسب و تلازم معنا بین اجزاء ترکیب، روانی، تازگی و تبادر به ذهن مخاطب است.
دفاعیاتی برای انتزاعیات:
چشمپوشی از این شگرد، قابلیتهای لفظی و معنوی زبان را محدود میسازد. خاصه ترکیباتی که به فهم ما از یک معنا یا ذات کمک میکنند. مثلاً:
«سکوتخواندن» یا «ساختنِ بنایِ وهم»، پذیرفتنیاند؛ چراکه «سکوت» و «خواندن» متضاد بوده و تلازم ذهنی دارند. یا «وهم»، سستتر از «یقین» است و سستی با بنا، تلازم ذهنی دارد؛ ولی به شناخت ما هم چیزی نمیافزایند؛ اما دهانِ نقش قَدم (ذات+ذات+ذات= عینی)، نگاهی تازه به ردّپا بخشیده است یا محیط حسرتگداز یأس (ذات+معنا+معنا+معنا= عینیذهنی)، زبانحال مأیوسان را بهخوبی ترسیم میکند.
مفاهیم معنوی برخلاف مفاهیم مادی، کشش بیشتری برای ترکیبات انتزاعی دارند. عالم معنا، بیکرانه است و هزاران آسمان را در خود جای داده، پس با معانیِ مجرده نباید بسان مادیات معامله کرد، چنانکه زبان شعر نیز فراعادّی است.
همچنین اگر شاعر، ترکیبات را به شکلی بچیند که شمای کلی شعر، هارمونی منظمی پیدا کند، کمتر گرفتار ابهامگویی میشود. این ابهامِ رقیق، بسان زیباچهرهای است که از ورای پردهای توری خودنمایی میکند؛ هم پیداست و هم پیدا نیست. مثلاً وقتی همین شعر میرزایی را اولبار میشنویم، شاید متوجه مقاصد ابیاتاش نشویم؛ ولی فضای شورانگیز و هارمونی پرطنطنهاش ما را جذب خودش میکند. یعنی برعکس شعر تزریقی که اجزاء، معنیدار و کلیت اثر بیمعنی است، در اینجا اجزاء – چه با مفهوم ساده چه پیچیده- در کلیت و معیت یکدیگر مفهومی «جدید» و «رازآلود» را القاء میکنند. همانطورکه معانی حرفیه، مستقل نیستند و در کلام، معنا مییابند، ممکن است حتی ترکیبات نیز مستقلاً سرپا نباشند؛ ولی در بافتار کلام و ایجاد معنایی جدید، نقش مهمی ایفا کنند.
گذشته از اینها نباید عوامل انتقال مقصود را در الفاظ منحصر کنیم؛ شبکههای تداعی، بدیهیات و عهدهای ذهنی نیز در سرعتِ رسانایی و مندک شدن مخاطب در مقصود، مؤثرند.
نتیجه اینکه ترکیبات انتزاعی هم گاهی قابل درکاند. از طرفی، دشواری و ابهام اختصاص به انتزاعیات ندارد:
تا عرق، از چهرهات خورشیدریز عبرت است
چرخ را یکدشت نقش پای انجم کردهای (بیدل)
آیا پیچیدگی این بیت، تنها بهخاطر کلمۀ عبرت یا ترکیب آن است؟ هرگز! به غیر از کلمۀ عبرت، تمام کلمات بیت عینیاند. ابهام در وجه شبهها و در ارتباط کلمات هم تمام علت نیستند. برای روشنتر شدن دیگر عوامل پیچیدگی، ابتدا باید ماهیت انتزاع را وارسی کنیم:
چیستی انتزاع
انتزاعِ ادبی غیر از انتزاع فلسفی بوده و از دیگرسو اخص از اسم معناست:
انسان، بهار و محیط، عقلا، از اعیان خارجی، انتزاع میشوند؛ ولی در اصطلاح ادبی اسم معناییاند که بهخاطر وجود مصادیقشان در خارج و شدت ارتباطشان با عینیات، با آنها معاملۀ اسم ذات شده و انتزاعی محسوب نمیشوند.
یا مثلاً زمان، عقلا، مفهومی انتزاعی است، ولی عرفا، اسم معنایی غیرانتزاعی است؛ زیرا معنایی مستقل و بسیط داشته و برای درکاش در گفتوگوها، نیازمند دیگر اشیاء نیستیم. بهطورکلی مفاهیمی مثل وجود و زمان، اجمالاً در ارتکاز عرف وجود دارند و بدیهی تلقی میشوند، لکن مردم از تعریف و تشریح آنها عاجزند.
مصدر و اسم مصدرهایی نظیر انسانیت، رفتن و.. . نیز اسم معنای انتزاعیاند، ولی دور از ذهن نیستند؛ چراکه منبع انتزاع آنها، عینیاتاند.
از اینها که بگذریم به آندسته از معانی میرسیم که انتزاعیِ دور از ذهناند و نیازمند تحلیل؛ مانند اصطلاحات علمی، تخصصی و صنعتی. زیرا عرفاً غریبالمعانیاند و گاهی زمختی آن اصطلاح و صنعت هم، مزید بر علت شده، لطافت و رسانایی کلام را به مخاطره میاندازد؛
اجناس بعیدهای چون: هیولا، جوهر، عرض ذاتی و.. . خود از معنا یا معانی دیگری انتزاع شدهاند. یا مثلاً منوچهری بهکرّات، واژگان تخصصی را بهکار برده و نیما، بومیواژگانی صعب را؛ اینها موجب اغلاق کلام و تنزل شعر به نظم میشود. مگر آنکه بافت شاعرانهای باشد و آن واژگان، وسیلۀ مضمون شاعرانه باشد، نه هدف؛ همچون شعرحماسی فردوسی و اخوان که واژگانی باستانی و آهنین را طلب میکند یا این بیت معروف:
بعد از اینام نبود شائبه در جوهر فرد
که دهان تو در این نکته خوشاستدلالی است (حافظ)
تا اینجا سخن از مفردات انتزاعی بود. حال اگر مفردات انتزاعی با هم ترکیب شوند، قطعاً درک معنا دشوارتر خواهد بود و مگر کثرت استعمال، آن را مشابه اسم معناهای غیرانتزاعی کرده باشد. مثلاً جوهر، برای عموم، قابل درکتر از هیولاست! در مصراع: از کیفیتِ جوهرِ ذاتاش حَیَرانایم، با پیچیدگی بیشتری روبهروییم. اما نه آنقدر که بگوییم: در کیفیت جوهر ذاتاش همه غرقایم؛ زیرا در جملۀ اخیر، ابتدا باید معنای ترکیب را تصور کنیم، سپس وجه مشابهت آن معنای ترکیبی به دریا و خودمان به غریق را پیدا کنیم و آسمان را به ریسمان ببافیم. اگر همین نوع ترکیب را در بیت بعدی تکرار کنیم، معنای بیت پیچیدهتر هم میشود. اما بیدل، به تعدد ترکیب بسنده نمیکند؛ بلکه گاهی در بهرهگیری از انواع ترکیب (عینی، انتزاعی/ دوجزئی، سهجزئی و.. .. ) هم افراط میورزد.
بررسی شماری از ترکیبات:
1. پیوند دو مفهوم غریب از هم، بدون تبادر وجه شبه روا نیست؛ گرچه با داشتن دلیلی قانعکننده صحیح است؛ حتی اگر بسان کنایات و استعارات، واسطههای بسیاری در آنها حذف شده؛ ولی خللی در فهم مقصود ایجاد نکنند. مانند کنایۀ مشهورِ زیدٌ کثیرالرّماد و ترکیب آسمان ِحیرت.
2. امثال کیفیتِ سیر و حیرتتقدیر (اسم معنا+ معنا)، کاملاً همجنس و بهمانند (اسم ذات+ذات) هستند. ولی اولی، پیوندی ملموس دارد و دومی پیوندی بیربط است.
3. امثال خیارِ حیرت و باغِ خلوتگوجه، طنز و دور از ذهناند. آسمانِ حیرت را میپذیریم؛ زیرا حیرت، اهل بیکرانههاست. اما هیچکس به گوجۀ حیرت فکر نمیکند. در عین حال، ممکن است گوجۀ حیرت در بافت خاص و شاعرانهای قرار بگیرد. همانطور که الفاظ صنعتی و فرنگی مانند تراکتور، در شعر سپید یا غزلِ مدرن بهراحتی استعمال شده و پذیرفتنیاند.
4. امثال شٌکوهِ سبز و شٌکوهِ حماسه، زیبایی چندانی ندارند. شاید چون نخنما شدهاند یا کاشف دوردستها نیستند.
5. بعضی ترکیبات، دو وجهیاند: عینیتوصیفی یا انتزاعی. اینگونه ترکیبات، نسبت به بقیۀ انتزاعیات به عینیات نزدیکترند. مثل: آیاتِ روشن یا کوهستان خلوت؛ کوهستانی که خلوت است یا خلوتی از جنس کوهستان.
6. تلازم بین دوجزء زمستانحرکات، کم است. منورکلمات نیز، ثقل تلفظ دارد.
7. عینی یا ذهنی بودن برخی واژهها، بستگی به نوع مضافالیه یا وصف یا مصداقشان دارد. مانند: نشانۀ بیدلی، دلیلِ اندوه (مصداق اندوه: اشک=عینی/ مفهوم اندوه=ذهنی)، آیۀ آفریدگار(=عینی)، آیۀ رحمت(مصداق رحمت: باران= عینی/ مفهوم رحمت: ذهنی) شهودِ طبیعت (ذهنیعینی= برعکس عینیذهنی)، شهودِ تجرد (ذهنی+ذهنی)، شهودِ مبارک و.. ..
8. نقش محوری و درخششِ رنگِ تعلق در آن بیت طلایی حافظ (غلام همت آنام.. . ) نشان میدهد.
9. زبان کودکانه، خاصه در حیطۀ ترکیبات، گاهی شگفتانگیز است و بررسی آن مجال دیگری میطلبد. مانند: دوستیِ سفت، دلِ استخونکوب(=قلب نگران)، بابای هلو(=هلدهنده)، گوشت دستهدار(=قلم گوسفند).
10. ترکیب دو لفظ عربی و عجمی، مانند پسندِ ذوق، مخمورِ شبانه و.. . ، از شگردهای معمول سبک عراقی است. این، شاید تلاش یا نشانهای برای گذر از افراط در شعوبیمآبی و وحدت بین عرب و عجم هم بوده است.