موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
چند غزل از روح الامین امینی شاعر افغانستانی

ناگهان اتفاق افتادی ناگهانی که اتفاقی بود

22 آبان 1391 16:34 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 3.5 با 2 رای
ناگهان اتفاق افتادی ناگهانی که اتفاقی بود


یکی از روزهای پاییزی در جهانی که اتفاقی بود


ناگهان اتفاق افتادی ناگهانی که اتفاقی بود

 

سال هایی اگر چه طی شده اند زیر لب تا هنوز شیرین است

جمله سخت عاشقت شده ام با بیانی که اتفاقی بود

 

خنده ای مثل صبح سر دادی! خنده ای مثل یک سپیده محض

خنده ای با شکوه مثل طلوع؛ به گمانی که اتفاقی بود

 

چشم هایت به من که خیره شدند لرزه ای مثل یک... نمی دانم

بر سرم ناگهان فرود آمد آسمانی که اتفاقی بود

 

بعد از آن سال ها گذشت و هنوز من به این فکر می کنم که چرا

که چرا عاشقت شدم آن روز؟ در جهانی که اتفاقی بود

 

×××

 

در آسمان تو یک عمر اگر چه دربدرم
خیال می کنم این روزها پرنده ترم

عقاب نیستم اما پریده ام چندیست
به قدر تاب و توان همیشه مختصرم

اگر چه اوج تو با بال من نمی خواند
چگونه می رهی از چنگ وسعت نظرم؟

بیا به خاطره هامان کمی رجوع کنیم
قبول کن که چه بیهوده داده ای هدرم

قبول می کنم این را که من کمت هستم
قبول کن تو هم این را که من همین قدرم

بگو به صاعقه ای تا که آتشم بزند
که هر چه خواسته ای ریخت آسمان به سرم

 

×××

 

وقتی تو نیستی تب آتشفشان کم است
یک چشم آفتاب و کمی آسمان کم است

یک شعر تازه یک غم ناسور دیر سال
این روزها برای من از این جهان کم است

وقتی که عشق بوی گمان می دهد چه سود؟
باید یقین کنیم که تنها گمان کم است

باید دوباره خیره به چشمان هم شویم
یعنی برای بوسه کماکان زمان کم است

از سال های رفته خزان را بیاوریم
دیگر برای زرد شدن یک خزان کم است

این روزها دوباره به هم دل سپرده ایم
از روزهای رفته اگر یادمان کم است

 

×××

 

کنار پنجره می مانم کنار پنجره می میرم
کنار پنجره یک عمر است که بی حضور تو درگیرم

کسی که قرعه فالم را به نام نامی طوفان زد
نبست نامه خوشبختی به بال خسته تقدیرم

اسیر خنده ی اندوهم دچار گریه ی لبخندم
اگر به روی تو می خندد هنوز چهره تصویرم

در این حوالی بی دریا شبیه رود پریشانی
به نا امیدی یک مرداب به سمت هیچ سرازیرم

در این کویر تب آلوده در این کویر تب آلوده
اگر چه طعنه فراوان است ولی به خویش نمی گیرم

هزار مرتبه مردن کاش به جای عمر میسر بود
برای این که تو می فهمی فقط به جای تو می میرم

 

×××

 

به بی قراری یک رودم تویی سعادت اقیانوس
به قدر قطره ی ناچیزم در این زیادت اقیانوس

در آن سیاهی بی پایان چه با شکوه شبی بودی
شب تولد ماهی ها شب ولادت اقیانوس

هزار مرتبه خود را من به موج های تو بخشیدم
مرا اگرچه به ساحل راند همیشه عادت اقیانوس

تو ابتدای جهان بودی که انتهای مرا خواندی
از ابتدای جهان گفتم من و عبادت اقیانوس

شبی که در تو بمیرم من شب شهادت ماهی هاست

شب شهادت ماهی ها شب شهادت اقیانوس






کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • ناگهان اتفاق افتادی ناگهانی که اتفاقی بود
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.