غزلی عاشورایی از علی محمد مودب
شب جماعت کوفی سحر نخواهد شد
23 آبان 1391
08:39 |
0 نظر

|
امتیاز:
2.5 با 2 رای
دگر چه باغ و درختی بهار اگر برود
چه بهره از دل دیوانه یار اگر برود
حجاز بر قد سرو که تکیه خواهد کرد
به سوی دشت طف آن کوهسار اگر برود
مگر به معجزه زمزم نخشکد از گریه
مراد این همه چشم انتظار اگر برود
چگونه ماه به گرد زمین طواف کند
دلیل گردش لیل و نهار اگر برود
بعید نیست شغالان به شهر پای نهند
امیر و شیر عرب زین حصار اگر برود
به زیر تیغ ستمکار کاهلان زار است
حسین یکه به آن کارزار اگر برود
ز غم دو چشم پیمبر به خون شود غرقه
به پای طفلی از این زمره خار اگر برود
شب جماعت کوفی سحر نخواهد شد
سرش به نیزه سوی شام تار اگر برود
پس از حسین به خون شیعه مشق خواهد کرد
به ظلم سر نسپارد به دار اگر برود
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.