«نیایش در نبرد» | روایت کوتاهی از شهید مصطفی چمران
31 خرداد 1397
15:41 |
0 نظر
|
امتیاز:
5 با 2 رای
شهرستان ادب: با گرامیداشت سالروز شهادت دانشمند فرزانه، عارف مجاهد و سردار پرافتخار اسلام، شهید دکتر مصطفی چمران با هم نمونهای کوتاه از روایت و نثر نیایشی ایشان را مرور میکنیم. این متن از کتاب «کردستان» نوشته شهید چمران انتخاب شده است.
نیایش در نبرد
خدایا تو به من قدرت و امکان دادی تا محال را ممکن کنم، در سخت ترین معرکهها مرا پیروز کردي، آنچه را که تصور نميكردم به وجود آوردی و آن پیروزی را که انتظار نداشتم نصیبم نمودی.
رگبار گلوله از هر طرف بر من میبارید و نميدانم چگونه زنده ماندم. به سرعت ميرفتم و شهادت را استقبال میکردم. ناگهان برادرم داود در برابرم به خاک شهادت افتاد و برادر دیگرم مجروح نقش بر زمین شد و با دست به من اشاره میکرد در حاليكه در يک هليكوپتر كوچك جت رنجر بر بالاي سرش پرواز میکردم. فورا دور زدم و بر زمین نشستم و به سرعت به سوي داود دویدم. رگبار گلوله میبارید، اصغر فرمانده شجاع با فريادي سخت و دلخراش مرا بر حذر میداشت، رستمی فرمانده بیباک که در پشت سنگر خود را مخفی کرده بود فریاد زد که چرا بیپروا به سوی مرگ میروی؟ و دیگری نهیب زد که خود را حفاظت كنم، و دیگری و دیگری هر يک مرا باز میداشتند، ولی من دیوانهوار به پیش میرفتم و رگبار گلوله بر من میبارید و در اطرافم بر خاک مينشست، تا بالاخره به شهید رسیدم بر او خم شدم، و ادای احترام کردم و بعد مجروح را بلند کردم و به كمک دوستی دیگر او را به هليكوپتر گذاشته، روانه کردیم.
اي خداي بزرگ تو به من آن شجاعت را دادی که سینه سپر کنم و به استقبال شهادت بروم و آنچنان در دل توطئه گران ایجاد رعب و وحشت کنم که به محض شنیدن اسم من مثل مور و ملخ بگریزند و از رودررویی با من بپرهیزند.
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.