شهرستان ادب: نخستین برگ از پرونده پرتره شهریار را اختصاص میدهیم به یادداشتی که به موطن این شاعر بزرگ بازمیگردد؛ آذربایجان. الهه عزیزیفرد در یادداشتی به بررسی وجوه مختلف زادگاه شهریار در اشعار او پرداخته است. شما را به خواندن این یادداشت دعوت میکنیم:
یکی از برجستهترین ویژگیهای محمدحسین شهریار که موجب شده است آثار او در میان شاعران معاصر از جایگاه ویژهای برخوردار باشد، بازتاب عواطف میهنی اوست. این اشعار سرشار از دلدادگی شاعر برای موطن خویش است. بسیاری از سرودههای او در باب ستایش میهن، اشعاری هستند که شاعر در آن بهطورمستقیم یا غیرمستقیم به تکریم و بزرگداشت آذربایجان پرداخته است.
نقطۀ عطف توجه شهریار به آذربایجان در احساسات شخصی او نسبت به سرزمین مادری خویش و توجه به طبیعت بکر آن است. موضوعات مربوط به عواطف درونی شهریار که در ارتباط با وجهۀ رمانتیک شخصیت شاعر هستند، در خلال مضامینی مربوط به عواطف شاعر در ارتباط با زادگاهش، خاطرات کودکی او و یاد یاران مألوف بازتاب پیدا کرده است.
شهریار موضوعات اقلیمی آذربایجان را با درونمایههای طبیعت، یادکرد چندی از محلات و گردشگاههای تبریز، ارادت ویژه به شهر ارومیه و اشاراتی دربارۀ بازتاب فرهنگ مردم آذربایجان، بیان کرده است.
توجه به سیمای فرهنگی آذربایجان و بالاخص شهر تبریز موضوع دیگری است که مورد توجه استاد شهریار قرار گرفته است و او با یادکرد مفاخر گذشته و معاصر آذربایجان بر سیمای فرهنگی این منطقه ارج نهاده است.
نگرش شهریار به آذربایجان در چهار بخش تاریخ، عواطف درونی، اقلیم و فرهنگ تنظیم شده است.
1- سیمای تاریخی آذربایجان در شعر محمدحسین شهریار
قصاید و مثنویهای شهریار بیشتر از سرودههای دیگرش دیدگاههای سیاسی- تاریخی او را منعکس کرده است. زیرا این قالبها بیشتر و بهتر مجال تجلی افکار اجتماعی، سیاسی، و تاریخی را دارا هستند.
بیان دیدگاههای میهنی در قالب رخدادهای تاریخی در اشعار ترکی شاعر نیز قابل توجه است و بخش مهمی از مضامین میهنی وی در این سرودهها جای گرفته است. او حتی در اشعار غیرسیاسی خود از پرداختن به مسائل سیاسی و اجتماعی وطن غافل نمانده است.
«یکی از شگردهای شهریار آن بود که در اشعار غیرسیاسی هم گریزی به مسائل سیاسی و اجتماعی روز میزد و فریاد اعتراض برمیآورد. او در شعرهای ترکیاش سرکشتر مینماید.» (شعردوست، 1390، 59)
1-1 رخدادهای تاریخی آذربایجان
آذربایجان جایگاهی بسیار والا در اندیشۀ شهریار دارد. در نگاه او آذربایجان سرزمینی است که در برابر هجوم دشمن، پیش و بیش از دیگران به پا خاسته، سینه سپر کرده و از وطن پاسداری کرده است.
ارزشمندترین مفاخرۀ آذربایجان در میان سرودههای شهریار قصیدۀ بلند و غرای «به پیشگاه آذربایجان عزیزم» (1/ 555 - 559) نام دارد و مطلع آن چنین است:
روز جانبازیست ای بیچاره آذربایجان
|
|
سر تو باشی درمیان هرجا که آمد پای جان
|
در این سروده «شهریار در وصف وطن خود آذربایجان، از ایماژهای نیرومندی وام میگیرد که ریشه در طبیعت و تاریخ دارد... او با تلفیق عناصری گوناگون چهرۀ وطن را ترسیم میکند. او طیف وسیعی از صورتهای آرمانی، تاریخی و اسطورهای را در کنار هم قرار میدهد و از زرتشت گرفته تا خیابانی و از جشن سده و مهرگان تا مجاهدتهای عصر مشروطه، طبیعت و انسان در چهرۀ وطن او وحدت مییابند.» (مشرف، 1382: 77 – 78)
چنانکه شاعر در حسن تعلیلی زیبا و لطیف لالههای زیبای اطراف رود ارس و دشت مغان را تصویری از خون جوانان این خطه به شمار آورده است.
این همان تبریز کز خون جوانانش هنوز
|
|
لالهگون بینی همی رود ارس دشت مغان
|
(شهریار، 1391: 1/ 558)
شاعر در دیگر سرودههای خویش به وقایعی نظیر مسئلۀ جدایی سرزمین قفقاز از خاک ایران در نتیجۀ هجوم لشکر روس پرداخته است.
شهریار در ادامۀ نگاه تاریخی خویش به آذربایجان و بیان حوادث این سرزمین، از قهرمانان تاریخی آن نام برده است. در ابیات زیر به نهضت مشروطه در تبریز و قیام مردم اشاره کرده است. این که شهر چگونه عجین خاک و خون شد و ستارخانها و امیرخیزیها چه رشادتها کردند تا بیرق ظلم سرنگون شود.
آن لحظه که شهر بود تسلیم
آزادی ما، به چشم قانون
آویخت به دامنش که پادار
مشروطه گرفته دامنش را
آن روز به نعرههای سردار
ناگاه (امیرخیزِ) تبریز
یک شهر عجین خاک و خون شد
|
|
در سنگر او چه بود؟ تصمیم!
در سنگر او گریستی خون
دست من و دامن تو سردار
طوقی شده بغض، گردنش را
برگشت حرارتی به احرار
سیلی شد و سیل وحشت انگیز
تا بیرق ظلم، سرنگون شد
|
(همان: 2/ 701 – 702)
در بخشی از قصیدۀ «به پیشگاه آذربایجان عزیزم» تصویر مبارزههای تاریخی و ملی در خلال حوادث و همچنین شخصیتهای برجستۀ آن، نظیر سردار ملی ستارخان و خیابانی نقش بسته است.
(همان: 1/ 558)
1-2 آذربایجان؛ جزو لاینفک ایران
شهریار در اشعار زیادی از محرومیت منطقۀ آذربایجان و کوتاهیهایی که در حق آن شده گلایه کرده است و ابایی از صراحت لهجۀ خویش در بیان گلایههای خود ندارد:
جان داده آذربایجان امداد ایران را و نیست
تا چند در هر بوم و بر آوارهاید و دربدر
از آتش پاشیدگی تا چند خاکسترنشین
|
|
ایران مداران را سرِ امداد آذربایجان
دستی به هم ای نامور اولاد آذربایجان
آباد باید خانۀ بر باد آذربایجان
|
(همان: 336 – 337)
گاه زبانش در بیان گلایهها تندتر شده است و بیشتر از خودیها انتقاد کرده است:
دوست از دشمن ندانستی و تقصیر تو نیست
گوسپند از گرگ پاس خویشتن داند ولی
گندمت با وعدۀ جو میبرند و عاقبت
با شئون ملتت دیوانه بازی میکنند
|
|
راست بودی و نبود از دوستانت این گمان
چون کند وقتی که پوشد گرگ شولای شبان
میپزند از خاک اصطبل فلان بهر تو نان
مرحبا فرزانه استاندار کیوان آستان
|
(همان)
با این حال همواره آذربایجان را جزو لاینفک ایران شمرده و این اختلافات باعث نشده است که آنان را ملتی جدا از ایران تلقی کند:
تا باشد آذربایجان پیوند ایران است و بس
|
|
آزاد باش ای خطۀ آباد آذربایجان
|
(شهریار، 1391: 1/ 336)
شهریار چنان بر پیوند آذربایجان با ایران اصرار دارد که با وجود اختلاف لهجه یا زبان، بر حفظ وحدت ملی تأکید ورزیده و معتقد است جدا تلقی کردن آذربایجان از ایران امری محال است:
اختلاف لهجه ملیت نزاید بهر کس
گر بدین منطق ترا گفتند ایرانی نه ای
|
|
ملتی با یک زبان کمتر به یاد آرد زمان
صبح را خواندند شام و آسمان را ریسمان
|
(همان: 555)
2- عواطف فردی محمدحسین شهریار نسبت به آذربایجان
مسئلۀ سیاحت و هجرت در زندگی حقیقی شهریار، با توجه به سفرهای پی در پی و درازمدتش از جنبههای برجسته و قابل اهمیت زندگی شاعر است. هجرت از روستا به شهر در دوران کودکی که به ویژه در اشعار ترکی شهریار فراوان است، سفر از آذربایجان به تهران در جوانی و سپس به نیشابور و برگشت به تهران و در نهایت بازگشت به آذربایجان از دلایل سرایش بسیاری از شعرهای شهریار بوده است که دلتنگیهای او را برای زادگاه و سرزمین مادری، خاطرات کودکی و یاران نزدیکش نشان میدهد.
2-1 خاطرات کودکی
در بسیاری از اشعار او شاهد این مسئله هستیم که شاعر در برابر پایبندی به زمان حال مقاومت کرده و در تقابل با پیشرفت صنعت و تمدن کنونی، به گریزی خیالی به روزگار کودکی و معصومیت از دست رفتۀ آن دوران تمایل نشان داده است.
«شاعر به زمانی بازمیگردد که امور دنیوی هنوز لطافت بهشتی جان را در سایه نپوشانده. توجه به خاطرات دور دوران کودکی، میل به بازگشت به حالت طبیعی روح را نشان میدهد. حالتی نورانی و درخشان که شاعر بعدها با افسوس به خاطر میآورد، در واقع کودکی شاعر، نشانه و مظهر کودکی و صفای روح انسانی است که شاعر در آرزوی آن است.» (مشرف، 1382: 98)
در قطعۀ «در جستجوی پدر» (2/ 1039 – 1040) شاعر میل بازگشت به طفولیت را مطرح کرده است.
میخواستم این شیب و شبابم بستانند
چشم خردم را ببرند و به من آرند
|
|
طفلیم دهند و سر پر شور و شرم را
چشم صغرم را و نقوش و صورم را
|
(شهریار، 1391: 2/ 1039)
در برخی اشعار نیز که با طبیعت در ارتباط هستند خیال و ذهن دور پرواز شاعر است که با ما سخن میگوید و ما با نوعی درونگرایی در مناظر طبیعی مواجه هستیم که در اشعار رمانتیک شهریار نیز این موضوع بازتاب یافته است. چرا که در اصل یکی از ویژگیهای مبهم شعرهای رمانتیک که شهریار در ادبیات معاصر جزو سرآمدان آن محسوب میشود؛ ارتباط با طبیعت و عناصر طبیعی به منظور رجوع به گذشته است. بنابراین شاعر در بیان خاطرات خویش گاه حتی به زمانی برمی گردد که او را در قنداق پیچیده و درگاهواره میخواباندند:
من با نوسان گاهواره
وز پنجره چشم نیمه بازم
گهواره مرا به بال لالای
|
|
پیچیده به لابه لای قنداق
مجذوب تجلیات آفاق
به سینه فشرده گرم و مشتاق
|
|
میبرد به سیر باغ مینو
|
|
|
|
|
|
|
(شهریار، 1391: 2/ 891)
3- سیمای اقلیمی آذربایجان در شعر محمدحسین شهریار
شهریار به عنوان شاعری از خطۀ آذربایجان در بسیاری از اشعار خود در معنی عام به طبیعت و در معنی خاص به طبیعت آذربایجان و سرزمین مادریاش توجه داشته و به خلق آثاری با محوریت این موضوعات پرداخته است. با توجه به این که شهریار شاعری دو زبانه است، در سرودههای ترکی خود نیز به مرور خاطرات کودکی و جوانی پرداخته و از آداب و رسوم زادگاه و روستایی که کودکیاش در آن سپری شده، صحبت کرده است.
3-1 طبیعت آذربایجان
برخی از سرودههای شهریار به طور کامل از طبیعت نشئت گرفته است و چهارچوب اصلی شعر او را تشکیل میدهد. یعنی شاعر تحت تأثیر زیباییها و احیاناً مناظر خوف انگیز طبیعی به آفرینش اثر پرداخته است. سرودههای بلند «افسانۀ شب» و «سمفونی دریا» چنان توصیفاتی را دارا هستند. در این اشعار، شهریار ارتباطی برون گرایانه با طبیعت برقرار کرده است. یعنی آن چه از ظاهر طبیعت به وسیلۀ احساس شاعرانۀ خویش دریافت کرده، به تصویر کشیده و به گونهای در شعر به توصیف آنان پرداخته است که گویی خواننده آن صحنهها را با چشم خود میبیند. برهمین اساس میتوان شهریار را نقاش طبیعت دانست.
یکی از نمادهای برجستۀ طبیعت آذربایجان، کوه سهند است که شهریار در اشعار خود از جمله سرودۀ بلند سهند و شعر آذری (2/ 1383 - 1385) به توصیف زیباییهای آن پرداخته است.(شهریار، 1391: 2/ 1365)
در قصیدۀ بلند و گرانقدر «به پیشگاه آذربایجان عزیزم» نیز در مقام مفاخره، کوه سهند را به سمندی ناز تشبیه کرده که رکاب از مهر و ماه و زین از آسمان بسته است:
کوهساران بر کمر از گل نشاند مهر و مه
چون سمند ناز ماند پیکر کوه سهند
|
|
سبزهزاران بر میان از جوی بندد کهکشان
کش رکاب از مهر ومه بندند و زین از آسمان
|
(همان: 1/ 557)
از سویی دیگر، شهریار طبیعت را همواره یکی از ابزارهای گریز از اجتماع دانسته و در آن به مرور خاطرات خویش پرداخته است. بنابراین شاعر، گذشته از نگرش برونگرایانه به طبیعت آذربایجان و ذکر نام بسیاری از مکانهای آن، به درکی درونگرایانه از طبیعت و اجزا و عناصر آن دست یافته و از دیدگاهی رمانتیک به طبیعت نگریسته است.
«این رویکرد ویژه به طبیعت علاوه بر اینکه آثار رمانتیک را از توصیفهای ستایشگرایانۀ طبیعت و مناظر پرنقش و نگار و بکر و وحشی آن سرشار کرده است، به شیوۀ توصیف رمانتیک طبیعت نیز در این قبیل آثار، صبغۀ متفاوتی بخشیده است.» (صدری نیا، 1382: 145)
سرودۀ بلند و تأثیرگذار «هذیان دل» (2/ 891 - 903) از نمونههای بارز شعر شهریار در این زمینه به شمار میآید. برای مثال جایی که از محلۀ ششگلان تبریز یاد کرده است از سیمای شهری آن چشم پوشی کرده و پیچش زمزمهای در کوچه باغات آن توجه او را به خود جلب کرده است:
شب بود و به «ششگلان» تبریز
با زمزمۀ هزاردستان
تحریر صدا، فرشتگانی
|
|
«اقبال» به چهچۀ مناجات
پیچیده صدا به کوچه باغات
پرواز گرفته تا سماوات
|
|
روح همه عرش سیر میکرد
|
|
|
|
|
|
|
(شهریار، 1391: 2/ 897)
شهریار در ضمن سرودههای خویش از برخی محلات و گردشگاه های تبریز نظیر بارناوا، ششگلان ، کوی دانشگاه ، شاه گلی، باغ شاهزاده و باغ گلستان نام برده است.
3-2 بازتاب فرهنگ مردم آذربایجان در اشعار فارسی
استاد شهریار با الهام از فرهنگ مردم ایران به طور عام و فرهنگ مردم آذربایجان به طور خاص، بر زیبایی سرودههای خویش و مردمی شدن آنها افزوده است. هر چند زیباییهای بومی آذربایجان در بسیاری از سرودههای شهریار بازتاب پیدا کرده، ساده زیستی روستایی و رجوع به دامن امن طبیعت درهیچ یک از اشعار شهریار چون منظومۀ حیدربابا انعکاس نیافته است. اما در سرودههای فارسی شاعر نیز اشعاری غنی میتوان یافت که به زندگی روستایی و آداب و رسوم، داستانهای فولکلوریک و بازیهای محلی آنان پرداخته است.
ما حلقه زده به دور کرسی
خانم ننه مادر بزرگم
می کرد چراغ کورکوری
|
|
شب زیر لحاف ابر میخفت
افسانه و سرگذشت میگفت
من غرق خیال و با پری جفت
|
|
شعرم به نهان جوانه میزد
|
|
|
|
|
|
|
(شهریار، 1391: 2/ 892)
اشاره به بازیهای روستایی، یکی دیگر از جلوههای فرهنگ روستا در اشعار شهریار است. شاعر، خاطرهای را به یاد میآورد که در آن به هنگام زمستان در دامنۀ کوه، اسکی بازی میکنند. شهریار خودش آن را «اسکی رسم روستایی» خوانده است.
آن صبح که بود کوهساران
با اسکی رسم روستایی
سرگرم شدیم و پرگشودیم
|
|
از برف بسان سینۀ قو
سُر خوردن روی دسته پارو
بر دامن کوه چون پرستو
|
|
خورشید هم از نشاط خندید
|
|
|
|
|
|
|
(شهریار، 1391: 2/ 900)
ستایش اقلیم با هدف مفاخره موضوع دیگری است که استاد شهریار به خصوص در شعر «به پیشگاه آذربایجان عزیزم» آن را مطرح کرده است. شاعر در این شعر که به منظور بزرگداشت و اهمیت تاریخی سرزمین آذربایجان سروده شده، علاوه بر توصیف زیباییهای طبیعت به بیان خصایص و خلق و خوی مردمان این خطه پرداخته و طی ابیاتی از عفت زنان و غیرت مردان، صبحخیزی کارگران، قدرت بازوی صنعتگران و صفاتی از این قبیل نام برده است. (همان: 1/ 556 – 557)
4- سیمای فرهنگی آذربایجان در شعر محمدحسین شهریار
آذربایجان نامی پرآوازه در تاریخ ادبیات ایران زمین دارد. این سرزمین با پشتوانۀ فرهنگی دیرینه و غنی، مفاخر گرانمایهای به ایران تحویل داده است. شاعران نامی کلاسیک نظیر قطران، خاقانی، نظامی و شاعران مطرح معاصر چون پروین اعتصامی و محمدحسین شهریار در زمرۀ این مفاخر قرار دارند. همچنین تبریز زادگاه شمس تبریزی و محل جوشش اندیشۀ عرفانی جلالالدین مولانا میباشد. این ویژگیها از چشم شهریار که خود مایۀ فخر آذربایجان است دور نمانده و او در سرودههای خویش به ذکر و یادکرد چهرههای شاخص آذربایجان و ارائۀ سیمایی ادبی از آن پرداخته است. او در نشان دادن این سیما، به ذکر نام شاعران و نثر نویسندگان پیشین و بالاخص معاصر پرداخته و سرزمین مادری خویش را آغازگر تجدد ادبی در ایران از راه نفوذ ترکیه و قفقاز دانسته است.
«اشاراتی که استاد شهریار به نام و خصال برخی هنرمندان معاصر خود میکند مربوط به چهرههایی است که هر کدام در اعتلای فرهنگ و هنر این مرز و بوم سهم عمدهای داشتهاند، بنابراین دیوان شهریار علاوه بر جنبههای ادبی و خلاقیت هنری و انسجام و انگیزندگی کلام، از نظر ذکر صفات و حسب حال هنرمندان نام آور معاصر شاعر، گنجینۀ بیبدیلی به شمارمی آید.» (تورکان، 1370: 26)
شهریار شاعری است که مورد توجه مردمان شعردوست، محافل و مؤسسات ادبی - فرهنگی قرار گرفته و خود نیز بدانها اهمیت ویژهای داده و برایشان شعر سروده است.
دانشگاه تبریز، یکی از مراکز بزرگ علمی و فرهنگی کشور است که استاد شهریار به بهانۀ مناسبهای مختلف، اشعاری برای آن سروده است.
سالگرد چلّۀ تأسیس دانشگاه ماست
بود دانشگاه ما غربی و خود گمکرده راه
|
|
شمع لرزانی که اکنون چلچراغ راه ماست
لیکن اکنون رهنمای هر دل گمراه ماست
|
(شهریار، 1391: 1/ 108)
شهریار نام چند تن از مشاهیر آذربایجان و شخصیتهای برجستۀ ادبی را در دیوان خویش ذکر کرده و در سرودههای خویش بالاخص در منظومۀ «در ذکر مفاخر ادب و هنر ایران» به وصف خصال آنان و خدمتی که بر عرصۀ ادب کردهاند، پرداخته است. او در بزرگداشت شاعرانی نظیر پروین اعتصامی و مفتون امینی، شاعران و نویسندگانی چون محمود غنیزاده و رضا براهنی و هنرمندانی نظیر اقبال آذر درعرصۀ موسیقی و اساتید دانشگاه چون خیام پور، ترجانی، قاضی و روشن ضمیر شعر گفته است. همچنین در وصف حسین دهقان مدیر کل فرهنگ، حسین امید از مفاخر آذربایجان، میرمصور استاد نقاشی و استاد عربزاده طراح فرش اشعاری سروده است. یکی از مفصلترین اشعار وصفی او دربارۀ معلم والامقام خویش اسماعیل امیرخیزی است. شهریار از شاعران آذری سرا نیز در اشعار خود نام برده است و با شاعران ترک زبان آن سوی ارس چون صابر و محمد راحیم، سلیمان رستم و حکیمه بلوری مراودههای ادبی و مکاتبات شعری داشته است.
4-1شهریار و مثنوی «مولانا در خانقاه شمس»
مثنوی «مولانا در خانقاه شمس» که شاعر آن را به مناسبت شرکت در این جشن بزرگ سرود، شعری بلند در 122 بیت است.
این سروده با فضاسازی و توصیف خیالانگیز صحنهها و شخصیتها همراه است. در این مثنوی مولانا در جست و جوی شمس به تبریز آمده و شهریار این ورود خیالی را به شهر شمس، هنرمندانه وصف کرده است. عارفان، صوفیان، شاعران و دیگر مشتاقان در مهمانی عظیم این استقبال، با پیشکشی از اشعار و داشتههای خویش حضور به هم رساندهاند. هر کدام در خیمهای منتظر ورود مولانایند.
شهر تبریز است و کوی دلبران
شهر تبریز است و مشکین مرز و بوم
شهر ما امشب چراغان میکند
شهر ما از شور، لبریز آمدهست
امشب آن دلبر میان شهر ماست
|
|
ساربانا بار بگشا ز اشتران
مهد شمس و کعبۀ ملای روم
آفتاب چرخ مهمان میکند
وه که مولانا به تبریز آمده است
آن چه بخت و دولتست از بهر ماست
|
(شهریار، 1391: 2/ 808)
بنابراین، این مثنوی مجموعهای است از صحنههایی که شهریار در آن شاعران قرون مختلف ایران زمین را به تصویر کشیده است که با اشعار خویش به استقبال مولوی در تبریز آمدهاند و هر کدام از آنان با اشعارشان در خیال شهریار پذیرای مولوی هستند و شهریار نیز به همراه آنان «در غزل میپیچد و سیم سه تار.»
منابع:
کتابها
1. تورکان، قاسم، 1370، گامی در راستای شهریار شناسی، تبریز، نشر فروغ آزادی.
2. شعردوست، علی اصغر، 1390، شهریار و شعر ترکی، تهران، نشر شهریاران، چاپ سوم.
3. شهریار، محمدحسین، 1383، دیوان ترکی، تهران، انتشارات زرین، چاپ هجدهم.
4. مشرف، مریم، 1382، مرغ بهشتی؛ زندگی و شعر محمدحسین شهریار، تهران، نشر ثالث، چاپ اول.
مقالات
5. صدری نیا، باقر، 1382، «جلوههای رمانتیسم در شعر شهریار»، نشریۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز، سال 46، شمارۀ 188.