طوفانتر از همیشه به سمتم وزیدهای مردی شکستخوردهتر از من ندیدهای
از من مخواه راحت از اینجا گذر کنم وقتی هزار پیله به دورم تنیدهای
یادم نرفته است همان ابتدای کار گفتی چهقدر دغدغه داری، تکیدهای
ما سرنوشت مشترکی را قدم زدیم مثل من از بهشت، تو هم سیب چیدهای
این شعر را به چشم تو تقدیم میکنم این دلسروده را که خودت آفریدهای
دارم به روزگار خودم غبطه میخورم حالا که صاف و ساده مرا برگزیدهای
گاهی خیال میکنم اینجا نشستهای گاهی به روی زانوی من آرمیدهای
حتما شگفت ماندهای از کارهای من دیوانهای شبیه خودت را ندیدهای؟
دیدم شبی به شکل کبوتر تو را به خواب تا آمدم به سمت تو ... دیدم پریدهای
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز