عاشقانهای از رضا خسروی
04 آذر 1397
00:15 |
0 نظر
|
امتیاز:
4 با 3 رای
چنان بریدهام از زندگی که تو از من
گرفته روح مرا رفتنت گرو از من
زمینیام که به روی من آب را بستی
نمیشود پس از این حاصلی درو از من
شروع حادثه از اولین عبور تو بود
که ساخت رد شدنت یک پیادهرو از من
عصا به دست عقب مانده، بارها دیدم
که هر که پشت سرم بود زد جلو از من
همین برای من و هفت پشت من کافیست
از این که هست دگر دورتر نشو از من
همیشه پشت هم و نو به نو میآمد شعر
کسی پس از تو ندیدهست شعر نو از من
من و تو لیلی و مجنون سالها بعدیم
چه شعرها که نگویند از تو و از من
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.