چنان بریدهام از زندگی که تو از من گرفته روح مرا رفتنت گرو از من
زمینیام که به روی من آب را بستی نمیشود پس از این حاصلی درو از من
شروع حادثه از اولین عبور تو بود که ساخت رد شدنت یک پیادهرو از من
عصا به دست عقب مانده، بارها دیدم که هر که پشت سرم بود زد جلو از من
همین برای من و هفت پشت من کافیست از این که هست دگر دورتر نشو از من
همیشه پشت هم و نو به نو میآمد شعر کسی پس از تو ندیدهست شعر نو از من
من و تو لیلی و مجنون سالها بعدیم چه شعرها که نگویند از تو و از من
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز