صبر در عشق تو جانا هله تا چند کنم؟ من که مردم ز غمت حوصله تا چند کنم؟
تا سر زلف پریشان تو دیدم گفتم از پریشانی خاطر گله تا چند کنم؟
روزگاری ست که با زلف تو در کشمکشم پنجه در پنجۀ یک سلسله تا چند کنم؟
به امیدی که بیفتم عقب محمل دوست جای در جلد سگ قافله تا چند کنم؟
گاه قربانی جان است به تقصیر نگاه به طواف حرمت هروله تا چند کنم؟
بعد از این بایدم از سر، به ره عشق شتافت سعی با پای پر از آبله تا چند کنم؟
مفتی از حرمت می گفت من از حکمت وی بحث با جاهل این مساله تا چند کنم؟
من که هنگام فریضه سگم اندر بغل است بیخود از بهر ریا نافله تا چند کنم؟
جانش آمد به لب و باز صبوحی می گفت صبر در عشق تو جانا هله تا چند کنم؟
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز