موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu

شعر

عاشقانه‌ای از محمدرضا وحیدزاده

ناگهان آمدی و در دل من جا کردی ناگهان نه، که تو ده قرن تماشا کردی نالۀ رودکی و خندۀ عطار شدی پای شعر رهی و رابعه امضا کردی حافظ حائری و مثنوی کزازی یا گلستان شمیساست که معنا کردی؟ در دلم مهر همان سال که مهرت افتاد سوخت اسفند و تو فصلی دگر احیا...
عاشقانه‌ای از افسانه غیاثوند

نه دربند دانه نه آب نه حتی آزادی تنها جفت جفت سر فرو می برند در آغوش هم و از صبح تا غروب در کار دل اند خوش به حال قوها عاشقی فقط به دنیای آنها می آید.
عاشقانه‌ای از عبید زاکانی

عاشقانه‌ای از عبید زاکانی

29 اردیبهشت 1397 | 15:52

هرگز دلم ز کوی تو جایی دگر نرفت یکدم خیال روی توام از نظر نرفت جان رفت و اشتیاق تو از جان بدر نشد سر رفت و آرزوی تو از سر بدر نرفت هرکو قتیل عشق نشد چون به خاک رفت هم بی‌خبر بیامد و هم بی‌خبر برفت در کوی عشق بی سر و پایی نشان نداد کو خسته دل ن...
عاشقانه‌ای از ابن حسام خوسفی

ای غافل از بلای دل مبتلای ما جز مبتلا کسی نرسد در بلای ما ممکن نباشد از سر کوی تو رفتنم آری مقیّدست به زلف تو پای ما حجاج اگر به کعبه بیت الحرم روند ابروی توست قبله حاجت روای ما ما معتکف به کوی توایم از سر صفا موقوف آنکه سعی کنی بر صفای ما دا...
عاشقانه‌ای از رضا نیکوکار

عاشقانه‌ای از رضا نیکوکار

29 اردیبهشت 1397 | 15:50

مانند شیشه‌ای که خریدار سنگ بود این دل شکستن تو برایم قشنگ بود رؤیای باشکوه رسیدن به ساحلت آغاز خودکشی هزاران نهنگ بود ماه شب چهاردهی که تصاحبت چون حسرتی به سینهٔ صدها پلنگ بود خوشبخت آن دلی که برای تو می‌تپید خوشبخت آن دلی که برای تو تنگ بود ...
عاشقانه‌ای از غلامرضا طریقی

عاشقانه‌ای از غلامرضا طریقی

29 اردیبهشت 1397 | 15:48

با یاد شانه‌های تو سر آفریده است ایزد چقدر شانه‌به‌سر آفریده است معجون سرنوشت مرا با سرشت تو بی‌شک به شکل شیر و شکر آفریده است پای مرا برای دویدن به سوی تو پای تو را برای سفر آفریده است لبخند را به روی لبانت چه پایدار اخم تو را چه زودگذر آفرید...
عاشقانه‌ای از رضا شیبانی

عاشقانه‌ای از رضا شیبانی

29 اردیبهشت 1397 | 15:46

طلوع می‌کنی آخر به نور و نار قسم به آسمان، به افق‌های بی‌غبار قسم هنوز منتظر بازگشتنت هستم به لحظه‌های غم‌انگیز انتظار قسم خزان به سخره گرفته‌ست خنده گل را به غصه‌های دل ابری بهار قسم نمانده است گل و نیست جای شکوه ز باد که می‌خورد به سر پرغرور...
عاشقانه‌ای از رضی‌الدین آرتیمانی

همه دردم، همه داغم، همه عشقم، همه سوزم همه در هم گذرد هر مه و سال و شب و روزم وصل و هجرم شده یکسان همه از دولت عشقت چه بخندم، چه بگریم، چه بسازم، چه بسوزم گفتنی نیست که گویم ز فراقت به چه حالم حیف و صد حیف که دور از تو ندانی به چه روزم دست و پا...
عاشقانه‌ای از محمدسعید میرزایی

رسیدی بر تنِ آیینه لغزیدند شبنم‌ها به خانه با تو برگشتند معصومانه مریم‌ها من و آیینه و گل‌های مریم با تو خندیدیم سفر کردیم با هم تا چه رؤیاها... چه عالم ها... چه روز خوب و آرامی... تو می‌خندی جهان زیباست هوای خانه هم اصلاً ندارد ابری از غم‌ها س...
عاشقانه‌ای از محمدمهدی سیار

عاشقانه‌ای از محمدمهدی سیار

29 اردیبهشت 1397 | 15:42

خیره است چشمِ خانه به چشمانِ مات من خالی است بی صدا و سکوتت حیات من دل می کَنم به خاطر تو از دیار خویش ای خاطرت عزیزتر از خاطرات من آیات سجده دار خدا چشم های توست ای سوره ی مغازله، ای سور و سات من! حق السکوت می طلبند از لبان تو چشمان لاابالی و...
صفحه 187 از 438ابتدا   قبلی   182  183  184  185  186  [187]  188  189  190  191  بعدی   انتها