موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
محسن سعیدی از شاعران اهل کشور افغانستان برای مردم مظلوم میانمار و برای کابل دو شعر بسیار زیبا سروده است. این دو شعر به شرح زیر است: 1- مارها در میانِ ما یله­اند ( به یادِ بامیان و میان­مارهای دیگر) ما همه از درون میان­ماریم؛ مارها در میانِ ما ...

صادق كرمي

19 شهریور 1391 | 12:03
فریاد حمایت از دل تنگ زدند با سنگ به پای مردم لنگ زدند رفتند٫ولی به رو نمی آوردند این جبهه نرفته ها دم از جنگ زدند ---------------- با عشق باغ رو به زوالی نمی شوم درگیر خواب های خیالی نمی شوم پیوند می دهم دل خورشید و ماه را تس...

شعري از اميرحسين آكار

19 شهریور 1391 | 12:01
به مولایم علی (ع) چشم هایم شدند حوض حرم با نگاه تو اشک شیرین شد ماه آمد به شب نشینی حوض پلک هایم عجیب سنگین شد چشم هایم که بسته شد دیدم وسط شهر واژه های توام خط به خط کوچه کوچه مثل کمیل نیمه شب محو رد پای توام خار در...

غزلي از حسن خسروي وقار

19 شهریور 1391 | 12:00
اسير از زندگی بدون تو سیرم، قبول کن! باید که مرگ را بپذیرم، قبول کن! باید دعا کنی که بمیرم به جرم عشق باید دعا کنی که بمیرم... قبول کن! آشوب گیسوان تو با من چه کرده است؟ در چنگ سرنوشت اسیرم، قبول کن! دیگر به چشمِ "باغ" به حالم نظ...
در كتاب‌هاي دفاع‌مقدس به مرز پختگي رسيده‌ايم
علي اصغر عزتي‌پاك در گفت‌وگو با خبرگزاري كتاب ايران (ايبنا)، اظهار كرد: موضوع داستان به اواسط دهه 1360 و بمباران شهر‌ها باز مي‌گردد كه بخشي از آن ماجرا‌ها را با تكيه بر تجربيات، خوانده‌‌ها و شنيده‌‌ها نوشته‌ام زيرا مي‌خواستم خود را جاي كساني بگذارم ك...
چجوري بشينم سر سفرمون بذار عکساتونو تماشا کنم چشام رو عذاب شما بسته شد چجوري بايد روزه مو وا کنم؟ يه دختر که پرسيد از مادرش کي اشهد رو ياد پدر داده بود؟ ببين صبح امروز خاکسترش رو خاکستر مادر افتاده بود به آتيش بودا بگو مرگ ما ...
صبور باش برادر صبور باش و حلیم... حلیممان داغ است! زیر خنکای اتاقم تصویر تو را دیده ام آتش و لاش و مجروح آشمان خوب است! این روز ها آشفته ام خشمگین و غیرتمند پلاکارت بزرگی در دست رفیقمان طعنه ای بر لب ردیفمان کشک است! ...

شعری از سعید تاج محمدی

19 شهریور 1391 | 11:50
نمی دانم به چشم های قرمزت نگاه کنم یا قرآنی که محکم در بغل گرفته ای؟! به جنازه ی پدرت یا روسری پاره پاره ات... مادرت مانده است چشم به تو بدوزد...

غزلی از محسن کاویانی

19 شهریور 1391 | 11:49
دوست دارم بمیرم از این غم ، شور اینکه غزل بگویم نیست پدری که به خاک افتاده ، فکر نان بود صدر اعظم نیست نان سرخ و پیاله ای گلگون ، آن طرف تر عروسکی در خون سالیانی فقط ستم دیدند ، آه دیگر خوراکشان غم نیست آب سرخی میان تنگ بلور ، رد پنجه نشسته بر بد...

غزلی از امیرعلی سلیمانی

19 شهریور 1391 | 11:48
برداشتند سفره ی مهمانی تو را لبخند می زنند پریشانی تو را هی نسل پشت نسل پدرهایشان خوش اند چون دیده اند کودک زندانی تو را فانوس هایشان به سلامت ، که دیده اند شب های تیره ، غربت بارانی تو را سخت است کافران جهان باخبر شوند تفسیر های محکم قرانی...
صفحه 806 از 848ابتدا   803  804  805  [806]  807  انتها
هیات تحریریه شهرستان ادب

 

نیلوفر بختیاری

عضو هیئت تحریریه سایت شهرستان ادب