شهرستان ادب: «میز نقد» عنوان سلسلهنشستهای نقد و بررسی داستان و رمان است که به همت دفتر داستان مؤسسۀ شهرستان ادب برگزار میشود. تازهترین نشست «میز نقد» به بررسی رمان نوجوان «چشمهای سبز هی هوهاما» نوشتۀ سرکار خانم ریحانه جعفری اختصاص داشت. اینرمان از سری رمانهای مدرسۀ رمان شهرستان ادب است که در سال 1397 از سوی انتشارات شهرستان ادب به چاپ رسیده است.
در این «میز نقد» خانم پری رضوی و آقای سیداحمد مدقق بهعنوان منتقد، حضور داشته و اجرای جلسه نیز بر عهدۀ محمدقائم خانی بود.
آغازگر ایننشست نقد و بررسی خانم رضوی بود که در ابتدای سخنانش قسمتی از رمان نوجوان را قرائت کرد:
«داغ شدم. دویدم طرف پلهها، مدارکم را انداخت تو دستم. داد زدم دمت گرم خواهری. مجبورش کردم از پلهها برگردد بالا. حواسم نه به دم بود نه به آدمهای بیدم. مدارک، جلوی من پشت میز بود. فکر خان آخر، قلب، گوش، چشم، رگ و تمام وجودم را پر کرده بود. سوت مسابقه را زدند. پریدم توی استخر. آب، دلشوره را از دلم شست و برد و من و آب باهم وارد خان چهارم شدیم. خان آخر. نور رو مربعهای ریز آبی و سفید کف استخر میرقصید. رفتم بالا و هوا گرفتم. دستهام با تمام توان آب رو شکافتند. با شور و امید. مامان، بابا، خانومجون، باغبان پارک، مرد رفتگر، بابای مدرسۀ ما، بچههای مدرسۀ خانم رئوفی برام دست زدند و تشویقم کردند. تو میتونی! سریعتر ادامه بده».
رضوی در ادامه افزود: از نظر من اینکتاب دو اشکال عمده داشت. کتاب در مورد یکپسربچهای است از زبان غیرهمجنس. من فکر میکنم که خانم جعفری از پس روایت در اینرمان تا حدودی برآمده است. نویسنده در مواجهه با پسرهای امروزی، دیالوگهایی که استفاده میکنند، شر و شوربودنشان تاحدی توانسته موفق عمل کند. از نمونههای موفق و شاخص روایت از زبان غیرهمجنس، داستان جلالآلاحمد است.
در رمان نوجوان «چشمهای سبز هی هوهاما» یکپسر بچۀ شر و شور وجود دارد که با همه دعوا دارد و یکسری کشمکشهای پنهانی و بیرونی هم دارد. شخصیتهای متضاد اینداستان، اول گربهها بعد دوستان بعد خواهرش و پدرش و در آخر مادرش هستند و میشود گفت مادر، عامل اصلی بیشتر این دردسرهاست. گربههایی که مرغ عشقهای خانومجان را خوردهاند و اینپسر با اینگربهها لج کرده است. مادر بهخاطر مشکل مالی که پدر خانواده دارد، از خانه رفته است. پدر، گول شریکش را خورده و همهچیزش را باخته و از دست داده است. حالا خانواده در یکمدرسه زندگی میکنند و پدر، فراش مدرسه شده است. مادر هم تهدید میکند «تا خانه نگیری من برنمیگردم».
ظاهراً خانم جعفری از شرایط فراشبودن در مدرسه چندان باخبر نبودهاند. برای سرایدارشدن در مدرسه شما باید استخدام بشوید و همینطوری نیست که وقتی همۀ درها به رویتان بسته شد شما بهعنوان فراش مدرسه جایگزین بشوید. این یکپروسۀ پیچیده و سختی دارد، بهاندازۀ استخدامشدن زمانبر هست و سخت. ممکن است در کشورهای فرامرزی اینموضوع برایشان قابل حل باشد، ولی در اینجا اینطور نیست. در مدرسه اگر بخواهید ساکن بشوید یکپروسۀ پیچیدهای دارد و به اینسادگی نیست.
اینکتاب با 28فصل در 152صفحه است. اینداستان، ترکیبی از خیال و واقعیت است. دنیای شر و شور پسری که شخصیت خیلی مثبتی هم ندارد. در داستان نمیبینیم که اینشیطنتها را از چه کسی به ارث برده است. از پدر یا از مادر؟ بههمینخاطر در مدرسه با دوستانش دچار مشکل میشود. برچسب دزدی میخورد. خیلی کشمکشهای درونی و بیرونی دارد که در طول داستان به آنها کمکم جواب داده میشود، ولی بحران اصلی داستان، این است که اینبچه بهخاطر خوردن مرغ عشقهایش خیلی با گربهها مشکل پیدا کرده است. بهنظرم بحران اصلی داستان آن دم درآوردن است. دم میتواند وجدان اینپسر باشد و صدای هی هوهاما میتواند صدای وجدان اینپسر باشد که در گربهها نمود پیدا کرده است.
شروع داستان، خیلی خوب است و یکشروع انفجاری است و از همان ابتدا تکلیفش را با خواننده مشخص میکند. میگوید: من کسی هستم که با دنیای اطرافم خیلی مشکل دارم خصوصاً با گربهها، و بهخوبی نشان میدهد که با گربهها چطور رفتار میکند. لحظهای که با گربهها بدرفتاری میکند خودش هم کاملاً راضی نیست، ولی از نظر روانشناسی میخواهد خودش را تخلیه کند. مثل همیشه دست روزگار میخواهد پند بیاموزد به اینپسر.
رضوی در ادامۀ سخنان افزود: اینقضیه دم درآوردن برای من خیلی باورپذیر نبود. کاش یکپیشزمینهای داشت. ترکیب خیال و واقعیت در داستان خانم جعفری زیاد جالب و باورپذیر نیست. نثر داستان خیلی خوب بود. زبان داستانی از زبان یکپسر 15ساله است. زبان استفادهشده در اینرمان کمی بزرگسالانه است.
سیداحمد مدقق، منتقد دیگر میز نقد، به دعوت مجری، سخنان خود را دربارۀ رمان نوجوان «چشمهای سبز هی هوهاما» آغاز کرد. مدقق گفت: داستان اینکتاب درواقع، از دو خط سیر روایت کلی شکل گرفته است. یکبخش، داستانش مربوط به خانوادۀ پسری بهنام کیوان لولاگر است و یکبخش دیگر هم مربوط به دردسری است که خیلی شخصی است. درواقع یکبخش، دردسرها و چالشهای خانوادگی است و بخش دیگر، دردسر شخصی است که در قالب درآوردن دم است. اینبخشی که مربوط به خانوادۀ کیوان است، قصۀ خانوادهای است که به علت مشکلات مالی ناچاراً ساکن مدرسهای شدهاند. پدر، قبلاً تجارتی داشته که ورشکست شده است و مادر خانواده، ناراضی است از تلاش پدر و فکر میکند که پدر خانواده، تلاش کافی ندارد و بههمیندلیل خانه را ترک کرده است. خانواده در آستانۀ طلاق و فروپاشی است. خواهر خانواده هم به همراه مادر رفته و پسر با پدر در مدرسه زندگی میکنند. یکخط سیر داستانی دیگر هم عبارت است از اینکه، چون گربهها مرغ عشقهای مورد علاقۀ کیوان را خوردهاند، کیوان نسبت به آنها کینه پیدا کرده است و اذیت و آزار گربهها به جایی منجر میشود که در یکبعدازظهر جادویی در جایی گرفتار میشود و گربهها او را محاصره کرده و برایش ورد میخوانند. چندروز بعد کیوان میبیند دم درآورده است و تلاش میکند تا ایندم را از بین ببرد. متوجه میشود که باید چهار خان را بگذراند. اینفضای کلی روایت داستان ماست. بهطورکلی روایت اینکتاب را احتمالاً بتوانیم زیرمجموعۀ ادبیات فانتزی طبقهبندی کنیم. بهاینمعنا که عناصر خیالی و جادویی مثل گربههایی که میتوانند حرف بزنند و نفرین کنند و بلایی سر پسر بیاورند و... داستان را به سمت فانتزی سوق میدهد. شروع داستان فانتزی نیست، ولی بااینحال میشود اینداستان را فانتزی دانست؛ زیرا واردکردن عناصر خیال در داستان، شدت و ضعف دارد و حتی شدت هم تا حدی است که از دست نویسنده، خارج نشود و وقتی از جادو صحبت میکنیم منظورمان همان منطق جهان داستان است. منظورمان قوانین برساختهای است که در جهان جادو قابل اجرا و واقعی است، ولی محدودیت دارد. درعیناینکه خیالی است باید محدودیت داشته باشد. حس من این است که انتخاب قالب فانتزی برای نوجوانها میتواند خیلی موفقیتآمیز باشد. نوجوانی سنی است که فرد، کمکم دارای قدرت تحلیل میشود و در برابر مسائل پیش رویش چندین فرض پیشبینی میکند. نگاه آیندهنگری در نوجوانی تقویت میشود. مثلاً وقتی مادر نیست، نوجوان تحلیل میکند که چهکار میتوانم بکنم یا باید انجام بدهم تا مادر باشد. فانتزی چون دایرۀ خیال است، میتواند به نوجوان کمک کند. نوجوان چون دایرۀ خیال و تحلیلش گسترده میشود از اینجهت از فانتزی استقبال میکند که میتواند با فانتزی، دنیاهای جدید بسازد یعنی هم میتواند با خیال روبهرو شود و هم خودش خیالپردازی کند. خیالپردازیای که مقدمه برای آیندهنگریاش میشود. این خیالپردازی بهنظرم در اینکتاب، جواب داده است هرچند از میانۀ داستان این خیالپردازی شروع میشود و هرچه به آخر نزدیک میشویم، اوج میگیرد.
پری رضوی در قسمت دوم سخنانش افزود: من فکر میکنم دنیای نوجوانی همان دنیای اضداد است. همهچیز انگار هجوم میآورند بهسمت نوجوان و این باعث میشود که در خلق آثار ادبی نوجوان، نویسنده مدام بهدنبال ماجرا باشد. اینکتاب ماجرا کم ندارد، ولی ماجراهایی که در کتاب پیش میآیند چفتوبست مناسب و کافی ندارند. مثلاً یکدفعه میبینیم اینپسر جایش را خیس میکند و... انگار میپریم و نمیدانیم کجا بودیم و کجا میرویم. خیسکردن جا، شاید در بزرگسالی هم اتفاق بیفتد، ولی باید دلیلمند باشد و این برای ما باورپذیر نیست. شبادراری در دوران نوجوانی یکمسألۀ مهم است که در داستان یکجایی اشاره شده است و دیگر به آن پاسخ داده نشده است. مثلاً اینقضیۀ شبادراری میتوانست در قالب کابوس و... باشد و به داستان، کشش و جذابیت بدهد. من فکر میکنم مرزهای خیال و واقعیت، خوب محو نشدهاند و باورپذیر نشده است.
ایدۀ داستان، یکایدۀ بسیار خوبی است و یکدستاویز خوبی برای احترام به حیوانها میتوانست باشد. شخصیت کیوان خوب پرداخت شده است، ولی زبانش با سنش زیاد هماهنگ نیست. نثر کتاب ساده، روان و سلیس است و تعلیق و کشش دارد. من اینصدای هی هوهاما را بهصدای وجدان و دم را به خود وجدان تشبیه کردم. پردازش موقعیت و شخصیت یکبچۀ شرور در خانواده، خوب است. داستان، پیشزمینهای از رفتارها و شخصیت کیوان به خواننده نمیدهد. ممکن است شرایط خانوادگی عامل بههمریختگی شخصیت اینپسر باشد، ولی در داستان خوب پرداخت نشده است.
محمدقائم خانی در تکمیل صحبتهای دو منتقد ادامه داد:
در بحث شخصیت کیوان، بیشترین نمود شخصیتی کیوان در دیالوگهاست. دیالوگهای کیوان خیلی خوب و امروزیاند و ما را به شخصیت کیوان میرسانند. شخصیت یکنوجوان شر و شور و امروزی. مثلاً استفاده از واژههای خشن و ناسزا در صحبتهایش مثل لعنتی، نفله، پارازیت و... شکستن واژهها مثل «لعنتی کلفت ملفته». نکتۀ دیگر، رجزخوانی در دیالوگهاست یا ژست مقابله با رفتار و اندیشۀ لطیف. از مظاهر زیبایی خودش را متنفر نشان میدهد. از اظهار محبت، آشکارا خودش را دور نگه میدارد. با وجودی که دلش برای مادر تنگ شده، ولی با قورمهسبزیای که مادر فرستاده برخورد تند میکند.
بهنظرم باید به پایان کتاب، بیشتر پرداخته میشد. اینکه برای نوجوانان مهم است در نگاه بقیه چطور دیده میشوند؟ ترس دیدهشدن دم مثل چماقی بالاسر شخصیت اول داستان است، ولی در بخش پایانی که باید گرهگشایی شود، یکلحظه حس میشود نویسنده سست گرفته و شتاب زده است و آن ترس را ادامه نداده است؟ بهنظر میرسید باید به اینترس بیشتر بها میداد.
احمد مدقق نیز در بخش دوم صحبتهای خود افزود:
جایی در رمان است که کیوان خسته شده و میگوید: «من نمیتوانم». اینجا خواهر به کمکش میآید و مثال کفشدوزک را میزند و کیوان را تهییج میکند به انجام کار. در خط سیر داستان در مواجهه با خانواده، بهنظر میرسد، کیوان نقش بسیار کمرنگی را از خودش به نمایش میگذارد. گویا یکمشاهدهگر است و این مشاهدهگری را میتوانیم اینطور بگوییم که یکویژگی شخصیتی است و کیوان یکبچۀ بیاعتنا به خانواده است. آن تلاشی را که برای ازبینبردن دُم میکند همان تلاش را برای خانوادهاش نمیکند. در هفتخان رستم، رستم برای نجات ایران مبارزه میکند، ولی اینجا ما میبینیم که مشکلات بیرونی است. مشکلات کیوان از جنس کشمکش کیوان با خودش است. یکسری منیتها و خودخواهیهاست. درواقع این شبیه هفتمنزل منطقالطیر عطار است که پرندگانی بهخاطر حجابهای درونی خودشان به منزل نمیرسند و درنهایت سیپرنده میرسند. کیوان هم باید روی اینمنیتهای خودش در چهار مرحله کار کند و اخلاق و رفتارش را کنار بگذارد و از اینجهت مثل منطقالطیر عطار است تا هفتخان رستم. در هویت اجتماعی ما ایرانیان، خانواده نقش بسیار مهمی دارد. وقتی داریم دربارۀ یک نوجوان ایرانی صحبت میکنیم، خانواده از اینجهت پررنگ میشود که بقیۀ معیارها برای نوجوان کمرنگتر است. مثلاً اگر برای یکفرد بزرگسال میزان درآمد و شغل خیلی نمود بیرونی دارد، ولی برای نوجوان، خانواده نادیدهگرفتنی نیست. برای یکنوجوان، خانواده یکجایگاه مهم و قوی دارد و در داستان نوجوانان، خانواده مهم است. در داستان اینکتاب، خانواده نقش پررنگی دارد. در حل مشکل خانواده، سنتها هستند که مشکلات را حل میکنند. کیوان نیست که به خانواده کمک میکند، بلکه اینسنتهاست که جلوی فروپاشی خانواده را میگیرد.
در هرحال، داستان پرکششی است و پر از ماجرا و نویسنده از خیالپردازی فانتزی نترسیده است و جسورانه عمل کرده است.