بابای من کوهی است محکم همقد آقای درخت است خنداندنش کاری است مشکل گریاندنش هم سخت سخت است
یک روز دیدم توی مسجد لرزید دست و شانههایش با «یاحسین» و «یاحسین»اش یک دفعه اشکی شد صدایش
غمگین شدم رفتم کنارش لبخند زد تا که مرا دید مثل گلی نرم و معطر روی مرا آرام بوسید
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز