شهرستان ادب: در زادروز «محمود درویش»، ستون شعر سایت شهرستان ادب را با شعری از ایشان بهروز میکنیم:
در خانۀ مادرم، قاب عکسم، به من خیره شده است
و بس نمیکند از پرسیدن:
ای تو! ای میهمان من! آیا تو خود منی؟
آیا تو همان بیستسالگی منی،
بیعینکی
و بیچمدانی؟
که تنها روزنهای در دیوار اتاق کافی بود
تا ستارگان، شوق خیره شدن به ابدیّت را به تو بیاموزند
[ابدیّت چیست؟ به خودم گفتم]
و ای میهمان من!... آیا تو خود منی همچنانکه ما پیش از این بودیم؟
پس کداممان، از حالات چهرهاش طفره میرود؟
آیا سم آن اسب سرکش را بر پیشانیات به یاد می آوری؟
یا با چهرهپردازی آن زخم را پیراستهای تا در دوربین زیباتر دیده شوی؟
آیا تو خود منی؟ آیا دل شرحهشرحهات را به یاد میآوری؟
دل شرحهشرحه با آن نیلبک قدیمی و پر ققنوس را؟
یا آن هنگام که راهت را عوض کردی دلت را نیز...؟
گفتم: آهای، من همان خود توام
اما از دیوار پایین پریدم تا ببینم
چه خواهد شد اگر سرنوشت مرا ببیند
در حالی که از باغهای معلقش، با احترام بنفشه میچینم...
شاید سلام برساند و بگوید:
به سلامت بازگرد…
و از این دیوار پایین پریدم تا ببینم
آنچه را که دیده نمیشود
و ژرفای دوزخ را بسنجم