موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
به قلم «آزاده جهان‌احمدی»

هم‌نگاه مردمان | نگاهی به شخصیت‌پردازی رئالیستی در آثار محمدعلی جمال‌زاده

17 آبان 1400 09:10 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 1 رای
هم‌نگاه مردمان | نگاهی به شخصیت‌پردازی رئالیستی در آثار محمدعلی جمال‌زاده

- مقدّمه

رئالیسم در مفهوم عام به معنی علاقه و تمایلی بنیادین به عین موضوع خارج از ذهن است و از دیرباز، فکر بشر را به خود مشغول داشته است. ارسطو در هنر شاعری، آثار هنری را محاکات از طبیعت دانسته است و پس از او همواره این اندیشه با فراز و فرودهایی تداوم یافت، تا آنکه در سدۀ نوزدهم، نخست در فرانسه و سپس در دیگر کشورها، مکتب و جنبشی پدید آمد که در پی تثبیت اصول و مبانی رئالیسم بود. نویسندۀ رئالیست در قلمروی ادبیات داستانی، همواره با ترفندهای روان‌شناختی مجاب‌کننده‌ای، انگیزه‌های درونی و بیرونی کنش شخصیت‌های داستان را در عرصۀ زندگی فردی و اجتماعی به تصویر می‌کشد. در قلمروی ادبیات، رئالیسم مکتبی عینی یا بیرونی (objective) است و نویسندۀ رئالیست، هنگام آفریدن اثر، بیشتر تماشاگر است و افکار و احساسات خود را در جریان داستان ظاهر نمی‏سازد. رئالیسم می‏خواهد همۀ‏ واقعیت را کشف کند امّا در خواننده‏اش این احساس را پدید آورد که‏ واقعیت است که ظاهر می‏شود. رئالیسم با امری ملموس و بیرون از ذهن سر و کار دارد امّا در کنار همین امر ملموس بیرون از ذهن، می‌توان با برداشت‌های متفاوت، مدّعی حقیقت‌گرایی یا واقع‌نویسی هم شد. اینکه بسیاری از نویسندگان در انتقاد از شرایط موجود قلم می‌زنند و بسیاری از چهره‌ها و ماهیت‌ها را برملا می‌سازند، بی آنکه روابط علّت و معلولی آن نابسامانی‌ها را دانسته و یا کشف کرده باشند، به هر حال در حوزۀ رئالیسم است تا مکاتب دیگر.

از سوی دیگر، کشف حقیقت یا مفهومی که از «رئال» در ذهن هر کسی است، بدون ارتباط با نگرش فلسفی و یا اعتقادی او نیست. بنابراین اگر نویسنده‌ای معتقد به سرمایه‌داری و نویسنده‌ای دیگر معتقد به مارکسیسم یا مذاهب الهی باشد، تفسیر و تأویل او از حقیقت متفاوت خواهد بود.

از همۀ این‌ها گذشته، هر انسانی پاره‌ای از حقایق ذهنی دیگری نیز از طریق میراث فرهنگی، سنّتی و عرفی خویش به ارث می‌برد و یا با آن‌ها زندگی می‌کند که دست کمی از حقایق ملموس بیرونی ندارند. به عبارت دیگر، اگر در کسی اموری از قبیل سحر و جادو، دخالت نیروهای ماورای مادی، اسباب و قدرت‌های فوق طبیعی -به هر دلیلی- آن‌قدر باورپذیر شده باشد که از هر حقیقت ملموس بیرونی، واقعی‌تر جلوه کند و در اراده، تصمیم‌گیری، عمل و حرکت وی، بیش یا همان مقدار، از عنصر ملموس بیرونی دخالت داشته باشد با آن چه می‌توان کرد؟ زیرا می‌دانیم برای کسانی که هنوز با دانش و تفکّر منطقی آشنا نشده‌اند و نقش عمل و منطق در آن‌ها ضعیف است، ذهنیات کمتر از عینیات واقعی‌تر نیستند.

 

2- رئالیسم، ادبیات داستانی ایران، جمال‌زاده

در ایرانِ زمان مشروطه، فضای فرهنگی ایران با گسترش صنعت چاپ و ترجمۀ داستان‌ها و رمان‌های خارجی، نیاز به اشکال تازه‌ای از روایت داستانی احساس شد. یکی از قالب‌های ادبی که مقارن عصر مشروطه، توجّه نویسندگان را به خود معطوف ساخت، رمان بود. به دنبال وقوع انقلاب و در نتیجه بروز تحوّلات سیاسی-اجتماعی و افزایش آگاهی‌های مردم، طبقه‌ای از مردم متوسّط جامعه بر سر کار آمدند که خواستار آزادی و برابری و حاکمیت قانون بودند. خواست اخیر، آن‌ها را وامی‌داشت تا به درک صحیحی از گذشته و توانایی خود دست یابند تا بتوانند در برابر هجوم بیگانگان، به تشکیل ملت واحد نائل شوند و نیز برای آنکه بتوانند زمینه‌های پیشرفت و برتری خود را فراهم سازند، به جستجوی هم‌خوان تاریخی در گذشته خود بپردازند و علل مجد و عظمت پیشین را گوشزد کنند. ادبیات مشروطه تحت تأثیر همان حس ملّی وظیفۀ خود دید که نسبت به این امور حسّاسیت نشان دهد و در راه احیای هویت‌های ملّی و پاسخ به نیاز عمومی، گام بردارد. از این رو، سبک تازه‌ای از رمان به نام «رمان تاریخی» پدید آمد. رمان‌های تاریخی بر بنیانی کاملاً اجتماعی پی‌ریزی شده بودند و از لحاظ ادبی، تأثیر مهمّی در تکامل نهضت رمان‌نویسی و شکل‌گیری ادبیات داستانی بر عهده داشته‌اند. جنبه‌های تکنیکی رمان به تدریج در رمان‌های تاریخی رعایت شد و در رمان اجتماعی به تکامل رسید. عمده‌ترین عیب رمان تاریخی این بود که نویسندۀ رمان تاریخی به گذشته‌ها می‌پرداخت و از حقایق و مشکلات دورۀ معاصر خود چشم‌پوشی می‌کرد. در چنین شرایطی، به سبب تغییراتی که در شیوۀ زندگی مردم و تحوّلاتی که در حکومت ایجاد شد، اغلب داستان‌ نویسان به نگارش رمان‌های رئالیستی و اجتماعی رو آوردند. در این دوره و حتّی کمی پیش از آن، صرف‌نظر از رمان‌های تاریخی، شاهد رئالیسمی انتقادی با جلوه‌های طنزگونه هستیم. این عنصر انتقادی را می‌توان در بسیاری از آثار میرزافتحعلی آخوندزاده، میرزاآقاخان کرمانی، طالبوف، حاجی زین‌العابدين مراغه‌ای و علی‌اکبر دهخدا جستجو کرد.

داستان‌نویسی به سبک و سیاق رئالیسم در ایران، از آغاز نوشتن داستان به سبک جدید که با «یکی بود یکی نبود» اثر جمال‌زاده همراه بود تا به امروز در میان نویسندگان رایج بوده است و نویسندگانی همچون صادق هدایت، بزرگ علوی، جلال آل‌احمد، محمود دولت‌آبادی، احمد محمود، محمود اعتمادزاده عناصر رئالیستی و واقع‌گرایی را در آثار خود به کار برده‌اند.

محمّدعلی جمال‌زاده با انتشار مجموعه‌داستان «یکی بود یکی نبود» (سال ۱۳۰۰)، سبب شكل‌گیری ادبیات داستانی نوین در ایران شد. او در دیباچۀ این مجموعه‌داستان که در واقع مانیفست ادبیات داستانی نوین ایران است، از زبان ساده و عامیانه و فواید رمان سخن می‌گوید.

«چایگین»، خاورشناس روس، در مورد جمال‌زاده و اثر معروف او «یکی بود، یکی نبود» چنین آورده است: «تنها با "یکی بود، یکی نبود" است که مکتب و سبک رئالیستی در ایران آغاز یافت و همین سبک و مکتب است که در واقع شالودۀ جدید ادبیات داستانی در ایران گردید و فقط از آن روز به بعد می‌توان از پیدایش نوول و قصّه و رمان در ادبیات هزار سالۀ ایران سخن راند.»

 

2- شخصیت‌پردازی در رئالیسم

از دیدگاه فلسفی، برخورد خاص‌گرایانه به شخصیت عبارت است از مشخص کردن فردیت شخص. پس از آن‌که دکارت، منتهای اهمّیت را برای فرآیندهای اندیشه در ضمیر آگاه فرد قائل شد، طبیعتاً مسائل فلسفی هویت فردی نیز بسیار مورد توجّه قرار گرفت.

برای مثال، لاک، اسقف باتلر، برکلی، هیوم و رید در انگلستان به بحث دربارۀ این‌گونه مسائل پرداختند. شباهت سنّت اندیشۀ رئالیستی و بدعت‌های صوری رمان‌نویسان پیشگام روشن است. هم فلاسفه و هم رمان‌نویسان، بسیار بیشتر از آنچه تا آن زمان متداول بود، به فردیت خاص اشخاص توجّه کردند. البتّه توجّه وافر رمان به خاص کردن شخصیت‌ها، به خودی خود، موضوع بسیار گسترده‌ای دارد.

نویسندۀ رئالیست به هیچ وجه لزومی نمی‌بیند که فرد مشخّص و غیر‌عادی و یا عجیبی را که با اشخاص معمولی فرق دارد، به عنوان قهرمان داستان خود انتخاب کند. او قهرمان خود را از میان مردم و از هر محیطی که بخواهد می‌گزیند و این فرد، در عین حال، نمایندۀ هم‌نوعان خویش و وابسته به اجتماعی است که در آن زندگی می‌کند. این فرد ممکن است نمونۀ برجسته و مؤثّر یک عدّه از مردم باشد ولی فردی مشخّص و غیر‌عادّی نیست. مثلاً وقتی که نویسندۀ رئالیست می‌خواهد جنگ را موضوع کتاب خود قرار دهد، هیچ شکّی نیست که در انتخاب قهرمان، افسر جزء یا سرباز را بر فرمانده لشکر ترجیح می‌دهد، زیرا آن سرباز به میدان جنگ خیلی نزدیک‌تر و تأثیرات آن محیط در او خیلی بیشتر از فرمانده است.

راوی در داستان‌های واقع‌گرا به طور مستقیم از ویژگی شخصیت‌ها نمی‌گوید، بلکه از طریق گفتمان شخصیت‌ها و نشان دادن کنش‌های آنان، روایت داستان را واقع‌گرا و نمایشی جلوه می‌دهد. شخصیت‌های داستانی رئالیست‌های بزرگ، همین که در تخیّل نویسنده شکل می‌گیرند، زندگی مستقلّی از آفریننده خود در پیش می‌گیرند. آنان در مسیری قرار می‌گیرند که دیالکتیک درونی زندگی اجتماعی و روانی‌شان مقرّر می‌دارد. لوکاچ بر این باور است که شاخص اثر رئالیستی، ابداع شخصیت نوعی است، شخصیتی که وجود او کانون همگرایی و تلاقی تمام عناصر تعیین‌کننده‌ای می‌شود که در یک دورۀ تاریخی مشخّص، از نظر انسانی و اجتماعی، جنبۀ اساسی دارد. هر شخصیت، در عین حال که ویژگی‌های خاص و منحصربه‌فرد خود را دارد، توصیف‌کنندۀ قشر و طبقه‌ای است که از آن برخاسته است.

جنبۀ دیگر شخصیت‌سازی رئالیستی، بروز استعدادهای قهرمان داستان در ضمن حوادث واقعی است. آدم‌هایی که نویسندگان بزرگ رئالیستی آفریده‌اند، زندگی مستقلّی دارند که از دایرۀ ارادۀ نویسنده بیرون است. شخصیت‌های رئالیستی، واقعی خلق می‌شوند و کارهای خارق‌العاده انجام نمی‌دهند، به گونه‌ای که خوانندگان به راحتی آن‌ها را به یاد می‌سپارند. نویسندۀ رئالیست، به شخصیت‌های داستانی‌اش ویژگی‌هایی می‌دهد که این ویژگی‌ها برگرفته از آدم خاص یا ترکیبی از مختصّات خود نویسنده باشد. در واقع، شخصیت‌پردازی زمانی رئالیستی است که شخصیت‌های داستان، محصول حوادث واقعی و عکس العمل‌هایی باشد که فرد در برابر این حوادث نشان می‌دهد. یک اثر رئالیستی ممکن است تا اندازۀ زیادی، شرح حال خود نویسنده باشد ولی حواس رمان‌نویس جمع است که او مشغول نگارش یک رمان است، نه شرح حال خودش. او ممکن است بیشتر مواد و مصالح را از زندگی خودش بردارد و از این مصالح آن‌طور که موافق منظور خود اوست، استفاده کند.

در داستان «دوستی خاله خرسه» راوی بی‌شک سخنگوی افکار جمال زاده به هنگامی است که او شخصاً در مبارزه ملّیون ایرانی علیه قوای روس درگیر بوده است. حوادث داستان نیز شباهت بسیاری به زندگی دوست جمال‌زاده، اشرف‌زاده، دارد که با هم به بغداد سفر کرده بودند تا با برقراری ارتباط با قبیلۀ کاکاوند، حمایت آنان را از ملّیون ایرانی در مبارزه با قوای روس کسب نمایند. همچنین در «دوستی خاله خرسه» نویسنده از چند تیپ اجتماعی متعارف برای پیش‌برد داستان بهره می‌برد که نقش‌های فرعی در جریان داستان دارند.

نویسندۀ رئالیست شخصیت‌هایی خلق نمی‌کند که با مردم عادّی تفاوت داشته باشد، بلکه شخصیت‌های می‌آفریند که مخاطب بتواند نسخه‌ای از آن را در حوادث پیرامون خود بیابد. در داستان‌های جمال‌زاده، شخصیت‌ها افرادی واقعی هستند و از میان اجتماع انتخاب شده‌اند و نویسنده در راه رسیدن به هدف خود مسیر زندگی‌شان را دنبال می‌کند. جذّابیت‌های آنان به خاطر قدرت نویسنده در بیان حال ایشان است، نه انجام کارهای تخیّلی. همچنین در داستان‌های جمال‌زاده، می‌توان توصیف ظاهری و عینی برخی از شخصیت‌ها را مشاهده کرد که از مؤلّفه‌های رمان رئالیستی محسوب می‌شود. شخصیت‌ها، ویژگی‌های منحصر‌به‌فردی دارند که آن‌ها را از شخصیت‌های فرعی متمایز می‌کند و همین امر باعث می‌شود خواننده آن‌ها را با وجود شخصیت‌های متعدّد به یاد آورد. او سعی می‌کند برای ترسیم شخصیت‌ها و موقعیت‌های آنان در ذهن خواننده، آن‌ها را از دید یک گزارشگر عینی با دقّت توصیف کند:

«وقتی گاری حاضر شد، حبیب‌ا... کلاه نمدی بروجردی بر سر، کمربند ابریشمی یزدی بر کمر، کپنگ کردی بر دوش، گیوۀ آجیدۀ اصفهانی برپا، زبر و زرنگ و تر و فرز و خندان، جفت زد بالای گاری و به دوستان و آشنایانی که پایین بودند گفت: خوب دیگر! اگر ما را ندیدید، حلالمان کنید».

و جمال‌زاده در اغلب داستان‌هایش، قهرمانان و شخصیت‌های اصلی را تا جایی دنبال می‌کند که خواننده را قانع سازد. به عنوان مثال، جمال‌زاده در داستان «راه‌آب‌نامه» حکایت مردی را روایت می‌کند که از سفر فرنگ در دورۀ تحصیلاتش، برای شرکت در عروسی خواهرش به ایران می‌آید امّا پس از انجام مراسم عروسی، با مشکل راه‌آب‌خانه روبه‌رو می‌شود که حلّ این مشکل، فضای کلّی داستان را در بر می‌گیرد. نویسنده، سرگذشت این شخص را در تمام مدّتی که به حلّ این مشکل می‌پردازد، روایت می‌کند و آخرسر نشان می‌دهد که عاقبت بدی نصیبش می‌شود. جمال‌زاده از بدو ورود شخصیت به داستان تا اتمام داستان، همراه شخصیت اصلی است و طوری به توصیف جزئیات کارها و زندگی او می‌پردازد که خواننده را راضی و قانع می‌سازد. در «یکی بود یکی نبود»، نیز در داستان «درد دل ملّاقربانعلی» تمام زندگی قهرمان داستان (ملّاقربانعلی) برای خواننده روایت می‌شود.

نویسندۀ واقع‌گرا، تصویری می‌آفریند که به واسطۀ شباهت زیادش با ادراک عادّی ما از زندگی، مجذوب‌کننده است. او با ترفندهای روان‌شناختی مجاب‌کننده‌ای، انگیزه‌های گوناگونی را که منشأ حركات و کنش‌های شخصیت‌هاست، به خواننده نشان می‌دهد و این امر با تصویری پذیرفتنی از جامعه‌ای که شخصیت‌ها در آن زندگی می‌کنند، همراه است. مفهوم پرداخت رئالیستی جزئیات از طریق توصیف در آثار ادبی، کلّی‌تر از آن است که بتوان آن را به طور مشخّص اثبات کرد. اثبات این امر ابتدا مستلزم بررسی ارتباط پرداخت رئالیستی جزئیات با برخی جوانب خاصّ فنون روایت داستان است. به نظر می‌رسد دو جنبه از این جوانب در رمان، اهمّیت ویژه‌ای دارند. شخصیت‌پردازی و ارائۀ پس‌زمینۀ توجّهی که معمولاً در رمان به فردیت بخشیدن به شخصیت‌ها و نیز توصیف مشروح محیطشان می‌شود، باعث تمایز قطعی رمان از سایر انواع ادبی و نیز گونه‌های قبلی ادبیات داستانی می‌شود. نویسنده در آثار رئالیستی ضمن ارائه صحنه‌های داستان، اطّلاعاتی به خواننده می‌دهد تا او را با فضای داستان بهتر آشنا کند. او در این کار، نه قصد میدان دادن به تخیّلات صرف خویش را دارد و نه برای گسترش مطلب و ادامه دادن داستان، صحنه‌ها را توصیف می‌کند.

این ویژگی در اغلب آثار جمال‌زاده دیده می‌شود، به گونه‌ای که خواننده گویی خود نیز در دیدن آن وقایع داستان با نویسنده شریک می‌شود. این ویژگی را می‌توان در کنار ویژگی تشریح جزئیات هم حس کرد. جمال‌زاده سعی می‌کند برای ترسیم شخصیت‌ها و موقعیت‌های آنان در ذهن خواننده، آن‌ها را از دید یک گزارشگر عینی با دقّت توصیف نماید. برای نمونه، در مجموعه‌داستان «سر و ته یک کرباس»، داستان «باج سبیل»، چنین آمده است:

«مرد خپل چهارشانه‌ای با ریش توپی انبوهی به سیاهی پر کلاغ که کلاه نمدی بیضی شکل بر سر و آرخالق قلم‌کار راه‌راه بر تن داشت و از پیش‌بند چرمی چربی که داشت معلوم بود که دکّان برپایی دارد، باد زیر بغل انداخت و مانند پهلوانی که وارد گود زورخانه بشود، یک ابرو را بالا انداخت و مشهدی‌وار "لام علیکم" غرابی تحویل داد و سری در مقابل مولانا فرود آورده، گفت: نوکر شما، استاد صفر بریانی؛ همین ده قدمی دکّان دارم.»

همچنین در «راه‌آب‌نامه» چنین آمده است:

«در خانۀ زن را زدم و به محض اینکه در باز شد، از همان توی دالان سلام بلندی دادم و وارد شدم. هرهفت‌کرده در کنار منقل ،منتظر وسمه کشیدن بودند. روی خود را به طوری که روی و ابرو نمودار باشد، گرفت و با همان ناز و عشوه‌های شتری گفت: معلوم می‌شود راهتان را گم کرده‌اید که به سروقت غریب و غربا آمده‌اید.»

نیز در داستان «درددل ملّاقربانعلی» از مجموعۀ «یکی بود، یکی نبود» آمده است:

«حوصله‌ام سر رفت و رفتم روی پشت بام. همسایه‌ها غرق خواب بودند و صدا و ندا از احدی بلند نمی‌شد. مهتاب سرتاسر عالم را گرفته بود و دیوارها و پشت بام‌ها مثل اینکه نقره گرفته باشند، مثل شیر، سفید بودند».

بر اساس شاخصۀ شخصیت‌پردازی باید گفت جمال‌زاده، داستان‌نویسی واقع‌گراست، به این معنی که در داستان‌های واقعیت‌گرا، شخصیت‌ها، افرادی واقعی و از میان جامعه به نظر می‌رسند. آن‌ها افرادی عادی هستند که نویسنده، آن‌ها را قهرمان داستان می‌کند، اعمال و رفتارشان به مثابه یک فرد عادّی در جامعه است. پس از این رو نویسنده در راه رسیدن به هدف خود آنان را مدّ نظر قرار می‌دهد و مسیر زندگی‌شان را دنبال می‌کند. جذّابیت‌های آنان به خاطر قدرت نویسنده در وصف آن‌ها و نه انجام کارهای تخیّلی و خیره‌کننده است.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • هم‌نگاه مردمان | نگاهی به شخصیت‌پردازی رئالیستی در آثار محمدعلی جمال‌زاده
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.