شهرستان ادب: به مناسبت سالروز تولّد محمّدسعید میرزایی، غزلی از وی میخوانیم:
محمّدسعید میرزایی شاعری نوآور است که در دورۀ درخشش خود در دهههای هفتاد هشتاد، نظرهای زیادی را به سوی خود جلب کرد و سرآمد بسیاری از تغییرات در ساختار و محتوای غزل در این دوران بود، به گونهای که بررسی دقیق و منصفانۀ شعر این دوره، مستقل از سرودههای میرزایی، عملاً غیرممکن است. این درخشش تا دهۀ نود و تا هماکنون نیز ادامه داشته و دارد. انتشارات شهرستان ادب نیز مجموعهای از بهترین سرودههای این شاعر کرمانشاهی را در کتاب «غزل هزارۀ دیگر» گرد آورده است.
امروز و به مناسبت تولّد شاعر بنا داریم یکی از مهمترین اشعار میرزایی که در سال هشتاد سروده شده است، با یکدیگر مرور کنیم. شعر برای جانبازان شیمیایی سروده شده است و آنچه لذّت مطالعۀ چندین و چند بارۀ آن را مضاعف میکند، آگاهی از این نکته است که غزل، پس از بازدید گروهی از شعرا از بیمارستان ساسان، بیمارستان ویژۀ جانبازان شیمیایی، سروده شده است و شأن سرایشی عزیز دارد. این غزل در کنار چند شعر دیگر که در همان سال و برای دورۀ نخست کنگرۀ سوختگان وصل سروده شد (بخوانید)، روحی تازهای به پیکرۀ شعر دفاع مقدّس دمید که مدّتی بود دچار تسلسل مضامین و رخوت ساختاری شده بود.
زمانه خواست تو را ماضی بعید کند
ضمیر مفرد غایب کند، شهید کند
شناسنامۀ درد تو را کند تمدید
تو را اسیر زمین، مدّتی مدید کند
به دستمال نسیم آمدهست این پاییز
که زخمهای اناریت را سپید کند
میان بقچۀ عطرش نشد که دخترِ باد
سپیدهدم گلِ زخمِ تو را خرید کند
زدهست خیمه بر این باغ، ابری از اندوه
که ردّ پای تو را نیز ناپدید کند
زمانه بافت لباس عزا به قامت تو
که خود تهیّۀ اسباب روز عید کند
زمانه خواست که در خانقاه تاولها
تو را مراد کند، درد را مرید کند
کنون زمانۀ شاعر چه از تو بنویسد؟
خدا نصیب غزل، مصرعی جدید کند
حدیث توست اگر قصه سازد از «منصور»
مقام توست اگر وصف «بایزید» کند
□
خدا نخواست سرت را فقط بگیرد، خواست
که ذرّهذرّه تمام تو را شهید کند