شهرستان ادب: «ارغوان» پس از عمری مخاطب گفتگوهای ابتهاج بودن، انسانوارهای شده است که میتواند مخاطب دلتنگیهای شاعران و علاقهمندان نسل جدید نیز باشد. امیر شفیعی، شاعر جوان کشورمان و از اعضای دورههای سالانۀ شعر آفتابگردانها، در آخرین روز دیدار با ارغوان و وداع با سایه، شعری سروده است که در ادامه، آن را با هم میخوانیم. وارد خانه شدم غرق در همهمه و زمزمه و اشک وداع مردمی در پی تو آمده بودند امروز هر کسی از تو شعری میخواند ارغوان را دیدم پیشتر رفتم و دیدم چه غریب است آنجا آفتابی هم نیست چه گرفتهست هوا مات بغضش بودم چشم میدوخت به هر پنجره هر خاطره ناگهان چشم تو را دید در آن عکس در آن عکس که میخندیدی مات چشمان تو ماند و در آن همهمه با چشم شنیدم از دور با اشارات نظر با تو سخن میگوید: «سایه جان! میبینی؟ به تماشاگه ویرانی ما آمدهاند در و دیوار غریبافتاده چه تماشا دارد؟»
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز