کشتی شکست خورده ی دریا که رفته است دریا که مانده است، غریبا که رفته است مرجان و لوءلوء ، آینه ی گریه های او با موج موج درد شکیبا که رفته است آن زن که جبرئیل امین هم کلام او هر سو سکوت و زمزمه گویا که رفته است خاکستری که ریخته بر فرق مصطفی زآن دم که سوخت مادر بابا که رفته است هر گوشه ای، حکایت پهلوی خسته اش خونی چکیده داغ، به هر جا که رفته است ماییم و بیم کوچه ی تاریک قرن ها مهتاب روگرفته، دریغا که رفته است مهر تو آب و خانه ات آتش گرفته، وای کو آبروی مردم دنیا که رفته است مولا نگاه می کند و دهر پرغبار جارو به جاست پشت در آن جا که رفته است دستاس خانه گیج و به حیرت رها هنوز همبال جبرئیل کجاها که رفته است مانده حسین تشنه و دلو حیات پر خود نینواست خانه ی زهرا که رفته است
از این مدینه، کوفه کجا بی وفاتر است؟
تازه است خاک سید بطحا که رفته است
حیدر به نخلهای شکسته پناه برد شاید شبیه قامت زهرا که رفته است
سیبی همیشه پشت در باغ، سرخ، زرد! از روشنان عالم بالا که رفته است
ما برگ برگ برگ همین باغ-خانه ایم
در باد،
ما رها شده،
حالا که رفته است
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز