* نقش دكتر شريعتي در آغازگريها چه بود؟ آيا او را ميتوان در اين مورد با اقبال و سيدجمال مقايسه كرد؟
ـ البته شريعتي يك آغازگر بود. در اين شك نبايد كرد. او آغازگر طرح اسلام با زبان فرهنگ جديد نسل بود. قبل از او بسياري بودند كه انديشه مترقي اسلام را آنچنان كه او فهميده بود فهميده بودند. بودند كساني اما هيچكدام اين موفقيت را پيدا نكردند كه آنچه را فهميده بودند، در قالب واژهها و تعبيراتي كه براي نسل امروز ما يا بهتر بگويم نسل آن روز شريعتي، نسلي كه مخاطبين شريعتي را تشكيل ميداد، گيرايي داشته باشد مطرح كنند. موفق نشده بودند به زبان آنها اين حقايق را بيان كنند و جوري كه براي آنها قابل فهم باشد اين مسايل را بگويند.
شريعتي آغازگر طرح جديدترين مسائل كشف شده اسلام مترقي بود بهصورتيكه براي آن نسل پاسخ دادن به سؤالها و روشن كردن نقاط، مبهم و تاريك بود اما اينكه او را با سيدجمال يا با اقبال مقايسه كنيم، نه. اگر كسي چنين مقايسهاي بكند، ناشي از اين است كه اقبال و سيدجمال را بهدرستي نشناخته است. اتفاقاً در يكي از جلسات يادبود مرحوم دكتر، شايد چهلم او بود در مشهد سخنراني كرد و او را حتي از سيدجمال و از كواكبي و از اقبال و اينها هم برتر خواند؛ بلكه با آنها غيرقابل مقايسه هم دانست. همانوقت هم اين اعتراض در ذهن كساني كه شريعتي را بهدرستي ميشناختند پديد آمد؛ زيرا تعريف از شريعتي به معناي اين نيست كه ما پيشروان انديشه مترقي اسلام را تحقير كنيم.
سيدجمال كسي بود كه براي اولين بار بازگشت به اسلام را مطرح كرد، كسي بود كه مسأله حاكميت را و خيزش و بعثت جديد اسلام را اولينبار در فضاي عالم بهوجود آورد. كاري كه سيدجمال كرد سه جريان بهوجود آورد در دنيا: يك جريان، جريان انديشه مترقي در هند كه بيشترين جريانهاي مترقي اسلام است. جريان ديگر، آن جريان انديشه مترقي در مصر بود كه آن هم بهوسيله سيدجمال بهوجود آمد و شما ميدانيد جريان مترقي در مصر، منشأ پيدايش جنبشهاي عظيم آزاديخواهانه در آفريقا شد.
نه فقط مصر را بهسطحي از بينش نوين اسلام رساند، بلكه نهضتهاي مراكش و الجزاير، كلاً شمال آفريقا، ريزهخوار خوان حركت سيدجمال بوده است. يك چنين حركت عظيمي را سيدجمال در مصر بهوجود آورد و كلاً خاورميانه. و جريان سوم، جريان روشنفكري در ايران بود. اين سه جريان فكري اسلامي را سيدجمال در سطح جهان اسلام بهوجود آورد. او مطرحكننده، بهوجود آورنده و آغازگر بازگشت به حاكميت اسلام و نظام اسلام است. اين را نميشود دستكم گرفت و سيدجمال را نميشود با كس ديگري مقايسه كرد.
در عالم مبارزات سياسي، او اولين كسي است كه سلطه استعماري را براي مردم مسلمان آن زمان معنا كرد، قبل از سيدجمال چيزي به نام سلطه استعماري براي مردم مسلمان حتي شناخته شده نبود. او كسي بود كه در ايران، در مصر، در تركيه، در هند، در اروپا كلا در خاورميانه در آسيا و در آفريقا سلطه سياسي مغرب زمين را مطرح و معنا كرد و مردم را به اين فكر انداخت كه چنين واقعيتي وجود دارد و شما ميدانيد آن زمان، آغاز عمر استعمار بود چون استعمار در اول نشرش در اين منطقه اصلاً شناخته شده نبود و سيدجمال اولين كسي بود كه آن را شناساند. اينها را نميشود دستكم گرفت. مبارزات سياسي سيدجمال چيزي است كه قابل مقايسه با هيچيك از مبارزات سياسي افرادي كه حول و حوش كار سيدجمال حركت كردند نيست. البته در زمان كنوني جنبش امام خميني (ره) از نظر ما با اينكه دنباله حركت سيدجمال است، اما بهمراتب جست بالاتري از حركت سيدجمال دارد. در اين ترديدي نيست؛ اما حركت فكري و روشنفكري و سياسي تبليغي دكتر شريعتي را به هيچوجه نميتوان حتي مقايسه كرد با حركت سيدجمال.
و اما اقبال، اقبال نيز آغازگر دو جريان بود.
يك جريان، جريان رهايي از فرهنگ غربي و بازگشت به فرهنگ خودي اسلامي و بهتر بگويم، فرهنگ خود شرقي. و اين همان چيزي است كه بعدها به صورت تعابيري از قبيل غربزدگي و امثال آن در ايران مطرح شده است. شما ميدانيد آن چيزي كه دكتر شريعتي بهصورت بازگشت به خويشتن مطرح ميكند، كه اين يكي از عمدهترين مسائلي است كه او ميگويد، اين است كه در سال 1930 (بلكه قبل از 30، 25 ـ 1920) بهوسيله اقبال در هندوستان مطرح شد، يعني كتابهاي اقبال، شعرهاي فارسي اقبال كه همهاش مربوط به بازگشت به خود اسلامي و من اسلامي و من شرقي، اين را در ضمن هزارها بيت شعر، اقبال لاهوري در مثلاً چهل سال قبل از اينكه دكتر شريعتي امثال اين را بيان كنند، بيان كرده و ملتي را با اين شعرها بهوجود آورده و آن ملت پاكستان است؛ يعني يك منطقه جغرافيايي بهوجود آورده است. اين يك كار بوده كه اقبال آغازگر آن بود و اين كار بسيار عظيمي است. كار دوم اقبال همين مسأله ايجاد يك قطعه جغرافيايي به نام اسلام است و يك ملت به نام اسلام و تشكيل دولت پاكستان است. اول كسي كه مسأله كشوري به نام پاكستان و ملتي در ميان شبه قاره به نام ملت مسلمان را مطرح كرد اقبال بود.
من به وضعيت كنوني پاكستان و سرنوشتي كه بعد از اقبال، يعني بعد از رهبران و بنيانگذاران پاكستان كلاً بهوجود آمد، كاري ندارم، به جذب شدنش به استعمار و وابستگيهاي استعمارياش كاري ندارم؛ اما به مجاهدات اقبال و فلسفه و بيان اقبال در اين مورد كار دارم. اين يك حركت جديد بود. يعني او ثابت كرد كه مسلمانها به معناي واقعي واژه ملت، يك ملت هستند در شبه قاره كه اين مسأله را مي توانيد در بيانات اقبال، مكاتبات اقبال، كه من يك بخش از آنها را در اين كتاب مسلمانان در نهضت آزادي هند آوردهام، ملاحظه كنيد كه اقبال آغازگر چنين انديشهاي بود. و ميدانيد اين چقدر اهميت دارد، چقدر بزرگ است. اين را نبايد دستكم گرفت. البته دكتر شريعتي را هيچوقت كوچك نميشماريم؛ اما نميتوانيم دكتر را مقايسه كنيم با اينگونه چهرهها و اينگونه شخصيتها و به همين دليل هم بود كه دكتر شريعتي خودش را «كوچه كبدال» اينها ميدانست.
مريد واقعي و شاگرد از دور اقبال ميدانست و شما نگاه كنيد سخنرانيهاي دكتر در مورد اقبال كه چند سخنراني بود كه يكجا چاپ شده است بهنام «اقبال» و ببينيد چطوري عاشقانه و مريدانه درباره اقبال حرف ميزند. كسي كه از زبان دكتر آن حرفها را ميشنود. برايش روشن ميشود كه اينگونه مقايسهها درست نيست.