شهرستان ادب: پیش از این در «این صفحه» رمضانیه ای از امیر معزی که کمتر مورد توجه واقع شده بود را منتشر کرده ایم . اکنون محمدرضا طهماسبی شاعر خلاق و باذوق کشورمان قصیده ای زیبا و خواندنی در استقبال آن قصیده امیر معزی سروده است و در اختیار شهرستان ادب قرار داده است. از قدیم الایام نزد شاعران «کهنه کار» یکی از روش های خوب به تماشا گذاشتن و جلب توجه برای یک شعر زیبای کهن و فراموش، این بود که به استقبال آن شعر برویم.
بزن که جیب فلک چاک شد ز تیغ هلال
بزن به طبل خود ای خوش خبرترین طبال
بزن به طبل خود و عاشقانه جار بزن
که رو نموده به احوال مومنین اقبال
مهی رسیده کزو کج نگشته هر قسطاس
مهی رسیده کزو راست گشته هر مکیال
مهی که هر چه حرام است افکند در چاه
مهی که چشم دلت وا کند به هر چه حلال
نمان ز راه خود ای دل که کوته است مسیر
مخور فریب ز عمرت که اندک است مجال
که کاسه ی سرت از خاک پرشود آخر
وگر به چشمه ی حیوان رسی به فرض محال
که عنقریب به صحرای معصیت بینی
اسیر پنجه ی رحمت شد آن رمیده غزال
که عنقریب ببینی فرشته آمده است
که خیر و شر وجود تو را کند غربال
که رفته است زمستان عمر تو بر باد
که مانده است فقط روسیاهیش به ذغال
به آز و نخوت اگر چون الف شدی یک عمر
کنون به سجده درآ و الف نما چون دال
ز شکر آمدن ماه کاملی که بود
خجسته روی و نکو طلعت و مبارک فال
معبران به نویدش روانه بر تعبیر
منجمان به امیدش روان به استهلال
منادیان به ندا و موذنان به اذان
نموده اند ز یمن قدومش استقبال
خوش آنکه دور زمان باد بر همین اسلوب
خوش آنکه کار جهان باد بر همین منوال
چه چامه ای بسرایم از اوکه در وصفش
رساند امیر معزی کلام را به کمال
"مبارک آمد بازی بدیع طرفه شکار"
ز بام خانه ی خیرالانام نیک خصال
ز بو قبیس گشاده است بال و خلق او را
ندیده اند بجز سی شبانه روز به سال
سرود و چامه ی خوف و رجای در منقار
برات و نامه ی عفو خدای در چنگال
کشیده بال بلندش ز شرق تا مغرب
فکنده سایه به خاک از جنوب تا به شمال
هوای نفس بشر هرچه بر بسیط زمین
شکار پنجه ی او شد ز روم تا بنگال
چه طرفه باز شگفتی که صید او گنه است
که خود شکار ندارد به غیر وزر و وبال
که گوهر رمضان را به مخلب غفران
گرفته است ز شعبان و داده بر شوال
چو بال از او بگشایند و بشمرندش پر
نگه کنند که سی پر ورا بود در بال
دهان خلق جهان را گشوده بر تسبیح
چو بال و پر بزند بالغدو و الاصال
نه در نشستن او بنگرند هیچ عیبی
نه در پریدن او بنگرند هیچ اشکال
"امیر میکده را کند شد از او شمشیر"
مگر که باز بماند دمی همی ز قتال
نهد به گُرده ی انسان زپرّ خود بالی
زند به گردن شیطان ز طوق خود اغلال
دلیل صحت و امنیت است و راحت خلق
نشان رحمت باری تعالی متعال
چه می گریزی از این باز، نفس دون چون کبک!
کجا نهان شود از تیغ مهدوی دجال؟
بیا و نیت خود پاک کن که روز حساب
به نیت است که پذرفته می شود اعمال