متهم کردن استاد معلم به سنتگرایی در یکی از مجلات سیاسیونِ فرهنگیکار، بهانهای شد تا دست به صفحهکلید ببرم! و چند خطی در باب استاد معلم و نوآوری بنویسم. هرچند چه بگویم وقتی برخی از همین جماعت، شاید کسانی باشند که چند سال قبل بر اساس حس نوستالژیک اشرافیشان نسبت به گذشته، منتقد رواج موسیقی پاپ در صدا و سیما به دست استاد معلم بودند. اصولاً اگر شخصیتی با وزانت استاد علی معلم دامغانی نبود، آیا به این زودیها موسیقی پاپ، وارد صدا و سیما میشد؟
بدیهی است که اهل ظاهر، نوآوری را در ظاهر میدانند. پس بنا به همان ظاهر باید با آنان استدلال کرد. روی جلد همان مجله کاریکاتوری از استاد کار شده بود که ریش و سبیلشان در آن اغراقشده و زشت نمایش داده شده بود. طبیعی است جماعتی که زیرابرو بر میدارند و این اواخر با سرخوشی روسری به سر میکنند، نوآوری را هم در خالکوبی و عمل بینی و تتو بدانند و با حقدی عجیب از استاد معلم بنویسند که تصورشان را از او آنطور پشت جلد نمایش دادهاند، اما آیا همان یال و کوپال، در میانة چنین میدانی، نوآوری نیست!؟
ترانه گفتنِ معلم باعث شد که خیلیها که نهایت خلاقیتشان ترکیبسازیهای بیدلانه بود، جرأت کنند پا به این وادی بگذارند. اما سیاسیون فرهنگیکار چه میفهمند یعنی چه که کسی علی معلم دامغانی باشد و ترانه بگوید؛ آنهم ترانههایی که راه ترانهسرایی را برای جماعتِ مقلد باز کند.
نیماییهای اخیر استاد معلم ـ مثل منظومة روایت حر ـ از شاهکارهای بیبدیل شعر معاصر است. وقتی بسیاری شاعرانِ تریاکیِ دست چندم با شعرهایی از قبیل «دوسِت دارم میدونی این کار دلِه!» یا «سلام عزیزم! عزیزم سلام!» در نشرهای این جریان به عنوان در و گوهر معرفی میشوند، طبیعی است که نتوانند یا نخواهند شگرفی و زیبایی منظومة روایت حر را با سطرهایی از این دست که «اسب، شنها را شنا میکرد» درک کنند، چراکه ذوق این جماعت معیوب است!
کوفیان و شامیان چون چارپایان اشتر و اسبند
داغدار و نامدار عالم کسبند
باز گاهی چارپا هم زین خَسان دور است
ذوالجناح و دُلدُل و یَعْفور مشهور است
در جهان، یکّهشناسان مرکب نیکند
گرچه حیوانند، با احوال انسان، نیک نزدیکند
مرکب هر ناکس و کس نیستند اینان
خوب میدانند زان کیستند اینان...
علیمحمد مؤدب