شهرستان ادب: علیمحمد مودب را پیش از هرچیز با سپیدهایش میشناسند، با «مردههای حرفهای» و «عاشقانههای پسر نوح» و با سپیدهای درخشان و بیهمانندی مثل «گریه در حال توسعه» که هنوز در هیچ کتابی منتشر نشدهاند. همزمان با یورشِ ناجوانمردانهی ارتش اسرائیل به مردم فلسطین و دیگر نا آرامیهای منطقه، آخرین شعر مودب را با این موضوع در تازهترین صفحه پرونده «ادبیات مقاومت» میخوانید.
ماه گلوله خورده است
ماه گلوله خورده است
و هر ستاره ترکشی است در سینه آسمان
ماه گلوله خورده و میگرید
و خورشید را بمبهای فسفری آتش زدهاند
ابرها پیکرهایی متلاشیاند و بادها کودکانی سیلیخورده و گیج
دریا را موج انفجار گرفته است
دریا را موج انفجار گرفته است
کودکان را میبیند که در ساحل گلوله میخورند
سرها را میبیند که شوت میشوند
سرها از میدانهای فوتبال به میدانهای والیبال شوت میشوند
سرها از مدرسهها به خیابانها
از خیابانها به بازارها و از بازارها به همه جا شوت میشوند
توفان سنگریزه میوزد و غنچهها مدفوناند
توفان شن میوزد از آسمان
از آسمان ماهواره و اینترنت بیسیم
و ما صبورتر از شتران
صفحات نمایشگرها پلک دوم ماست
توفان شن میوزد و چشمهها شیمیاییاند
و ماهیان روشن، بمبهای فسفری را خوب میشناسند
همه چیز روشن است
همه چیز روشن است
در همه جا همه چیز روشن است
در دمشق و حلب، در موصل و غزه
همه چیز از چهره شهیدان و آتش انفجارها روشن است
همه چیز در آینههای تاریخ روشن است
اگر عروج بر فلک سروری به دشواری نبود
و از هفت خوان شمشیر و خون نمیگذشت
فرقی نمیماند میان عرفات و نصرالله
در نام حافظ اسد تصریح روشنی است
هر تصویر یاسرعرفات کنایههای ظریفی دارد
همه چیز روشن است
در همه جا همه چیز روشن است
همه چیز از چهره شهیدان و آتش انفجارها روشن است
تنها ما خاموش و تاریک
به اشاره سخن میگوییم
و حماسهی ما عوض کردن کانال است و شکستن آینه
نمیخواهمت اینگونه خونین ببینم ای چهرهی من
نمیخواهمت اینگونه در باران ملخ ببینم ای گلستان من
ای گل سرخ کوچک! ای غزه!
نمیخواهمت اینگونه آماج لگدها ببینم ای کودک فلسطینی!
نمیخواهم ببینم
نمیخواهم ببینم
من عربستانم با سینهای نفتی
که کودکان عرب از پستان من آتش میگیرند
مصرم من
و اهرام پشت خمیدهی مناند
نمیتوانم خم شوم و زنجیر گذرگاه رفح را برای کودکان سرطانی بیندازم
نمیتوانم گهوارهی موسی را از نیل بردارم
دستم میلرزد
نمیتوانم در آغوش بگیرم
دخترکی را که در سرش ترکشی است
استانبولم من و از پس اینهمه مناره
دود حریقهای تو را نمیتوانم ببینم
استانبولم و سرم به بستهبندی دموکراسی آمریکایی گرم است
به صادرات اعتراضات مدنی مدرن
به صادرات اعتراضات مدنی مسلحانه!
ترافیک تهرانم من و سرم شلوغ است
به قیمت ماشینها فکر میکنم عزیزکم
به بالا و پایین شدن نرخ دلار
و به چهار میلیاردی که 5+1 واریز خواهند کرد ان شاء الله !
گرفتارم برادرم! خواهرم! جوانم! جانم!
به رویایی شیرین فکر میکنم
به کسی که با دستی دستم را میفشارد
و با دستی گلوی تو را
با دستی دستم را میفشارد
و با دستی مردی را در حمص از پنجرهی خانهاش پرت میکند
با دستی دستم را میفشارد
و با دستی دخترکی سه ساله را در «الزهرا»ی سوریه به زنجیر میکشد
با دستی دستم را میفشارد
و با دستی پدر و مادر
دخترک را پیش چشمش ذبح شرعی میکند
با دستی دستم را میفشارد
و با دستی دیگر از این همه فیلم میگیرد
از تساوی ایران و آرژانتین
از توپگیری ظریف
از شکستن کمر نیمار
از جای دندانهای سوارز
از شکستن ستون فقرات خاورمیانه
در رویای چیزی هستم
در رویای کسی که در شبکهای خانم اشتون است
و در شبکهای خلیفهی چندش داعش
در شبکهای لیونل مسی است که بر دیوار حایل یادگاری مینویسد
و در شبکه ای باز خانم اشتون است
در اعتراضات مدنی مسلحانه در اوکراین!
(کاش میشد لااقل با خود آنجلینا جولی مذاکره کرد
نه با این مدیر برنامههای پاتال و عوضی)
مغزم دهها شبکهی تلویزیونی است
چهرهام چیزی شبیه بیبیسی فارسی
مغزم دهها صفحهی روزنامه است
روزنامههایی که بوی دلارهای بیپشتوانه میدهند
بوی دلارهای چاپ صبح
روزنامههایی انگلیسی- فارسی، _فینگلیش!_
روزنامههایی شبیه کاغذ کادو با طرح پاپانوئل
روزنامههایی برای کادو کردن استعمار،تجاوز، لیبرالیسم
روزنامههایی برای کادو کردن موشکها و بمبهای خوشهای و فسفری
روزنامههایی برای کادو کردن سرهای بریده
اما خون بر شمشیر پیروز است
و خط آتش روزنامهها را خاموش خواهد کرد
تو را در اینهمه غوغا گم کردهایم
خواهرم غزه!
برادرم فلسطین!
اما صدای امام خمینی ما را بیدار خواهد کرد
و راهپیمایان روز قدس، ترافیک رویاها را تعطیل اعلام می کنند
تو را گاهی گم می کنیم
اما تو باز کریمانه همان کلید کوچک خونینی
که دروازههای فردا را به روی ما خواهی گشود
یا من یحی العظام و هی رمیم
یا من یحی العظام و هی رمیم
یا من یحی العظام و هی رمیم
تو به گوشیهای کرهای ما زنگ نمیزنی
تو از ما چشم یاری نداری
جزو لایکهای ما نیستی و در فیسبوک ما کامنت نمیگذاری
...
اما خدای لیله الاسری ما را به مسجد الاقصی خواهد رساند