شعری از سعید تاج محمدی
19 شهریور 1391
11:50 |
1 نظر
|
امتیاز:
3 با 2 رای
نمی دانم
به چشم های قرمزت نگاه کنم
یا قرآنی که محکم در بغل گرفته ای؟!
به جنازه ی پدرت
یا روسری پاره پاره ات...
مادرت مانده است
چشم به تو بدوزد
یا به خانه ی در حال سوختنش...
پدر...آه...
دیگر پدری نمانده است
در این قتلگاه آدمیت
باران های موسمی
این بار گلوله با خود آوردند
و سیل خون براه انداختند
گریه کن خواهرم!
گریه کن!
مانند خواهرانت در بحرین
مانند مادران داغدار غزه
یا دختران بوسنی
امّا آرام گریه کن
مانند کودکان قطیف
این ها رسم شان زنده به گور کردن است
چه فرقی می کند؟
نتانیاهو باشد یا آل سعود؟
آل خلیفه باشد یا تین سین؟
کلینتون باشد یا بریتانیا...
شما حق اعتراض ندارید!
این ها جایزه ی صلح نوبل را
در پرونده ی قطور جنایاتشان دارند
شما تنها حق دارید
فردا که می آید
فریاد بزنید:
" بأی ذنبٍ قتلت؟ "