شهرستان ادب: به همت موسسهی فرهنگی هنری شهرستان ادب، سومین جلسه از سلسه جلسات عصر اثر با موضوع نشست نقد و بررسی کتاب گزیدهی اشعار علی معلم دامغانی، روز دوشنبه 18 اسفندماه، در محل کانون اسلامی انصار برگزار شد. در این جلسه، کتاب گزیدهی اشعار علی معلم دامغانی با حضور یوسفعلی میرشکاک، نعمتالله سعیدی و زهیر توکلی به عنوان منتقد مورد بررسی قرار گرفت. در ابتدای این جلسه حسن صنوبری در جایگاه مجری و کارشناس برنامه، ضمن سلام و خوشامدگویی به حاضران، اشاره داشت که این سلسله جلسات، بیش از اینکه مربوط به نقد آثار باشد، با هدف معرفی آثار شاخص در حوزه ی شعر معاصر برگزار میشود. وی سپس با قرائت بخشی از متنِ «پنجرهای به شعر علی معلم دامغانی» به معرفی میهمانِ جلسه و جایگاهش در ادبیات معاصر پرداخت. صنوبری پیش از دعوت از منتقدان تاکید کرد : «ترجیح ما این است که منتقدانِ گرامی هم درمورد شعر استاد معلم بهطور کلی سخن بگویند و هم بهطور خاص به بررسی کتاب «گزیده شعر علی معلم دامغانی» که به همت آقایان محمدکاظم کاظمی، سید ابوطالب مظفری و محمد نوراللهی گردآوری شده است بپردازند».
یوسفعلی میرشکاک: معلم شاعر شاعران است، نه شاعر مردم
پس از این مقدمهی مجری، نخستین فردی که شروع به سخنرانی نمود، یوسفعلی میرشکاک بود. وی در ابتدای سخنان خود ضمن اظهار مسرت از دیدار مجدد استاد معلم دامغانی، گفت: «من به سراغ حرفهای خودم دربارهی معلم میروم، چون با چیزهایی که دوستان در این کتاب نوشتهاند هیچ موافق نیستم. از اشتباهات جزئی، مثل اینکه بیت «کنگره ویران کنید از منجنیق | تا رود فرق از میان این فریق» مولوی را نفهمیدهاند و نسبت دادهاند به قصیدهای از خاقانی گرفته تا اشتباهات کلی که دوستان بسیار راحت درمورد غث و سمین شعر نظر دادهاند، آن هم شعر کسی مثل معلم که اگر انتهای تاریخ ما باشد و تاریخ ما به پایان رسیده باشد _که انگار این طور است_ او آخرین شاعر بزرگی است که ما در تاریخ خود داریم. شعر معلم شعر ذوقی نیست و معلم در شعرهایش برخلاف ترانههایش شاعر مردم نیست، بلکه معلم شاعر شاعران است؛ مانند بیدل که میتوان در سایهاش نشست و مشق شاعری کرد. معلم جزو موارد نقض این سخن بیهودهی غربی است که "اساس شعر خیال است و شعر کلام مخیل است". بنیاد شعر معلم، تفکر است، یعنی آن بخشی از شعر معلم که معلم را معلم کرده و باعث میشود من بگویم ایشان پس از بیدل بزرگترین شاعر ماست، تفکر معلم است. بزرگان ما همه اهل تفکر بودهاند و هیچکس اهل کلام مخیل و شاعری محض نبوده است. این شعر ارزشمند است چون بنیادش تفکر است. اما تفاوت معلم این است که معلم در هیچکدام از مثنویهایش شأن صوری و لفظی شعر را نمیشکند، یعنی به خاطر این که حرفش را بزند شعریت شعر را قربانی اندیشه نمیکند، به خلاف مولانا و عطار. شاید بتوان گفت پس از سنایی و بیدل، معلم تنها شاعر متفکری است که حواسش به جنس لفظ هم هست و لفظ را فدای معنا نمیکند.»
میرشکاک با اشاره به توانایی معلم در قالب مثنوی افزود: «اگر معلم میخواست حرفهایش را در قالب غزل بگنجاند احتمالا جواب نمیداد، چون فضای غزل بسیار اجمالیتر از آن است که اندیشهی معلم را تاب بیاورد. کاش معلم بیرون از پردهی اجمال نیز تفکراتش را بیان میکرد؛ چون شعر به هر حال به خاطر ذات وزن اجمالی است و سخنی که به شعر بیاید بیشتر از القاء اصول نیست و تفریع فروع به عهدهی کسانی است که میپذیرند آنچه را در شعر هست.»
معلم با حکمت تاریخ حرفش را می زند
شاعر کتاب زخم بیبهبود با اشاره به مثنوی معلم در سوگ امام خمینی(ره) اضافه کرد: «معلم در این مثنوی میگوید اگر تو حافظ وضع موجود باشی اقتدایت به عاشورا و سقای کربلا معنی ندارد، چون آنها نافی وضع موجود بودند. تفکر شعر معلم، گسسته و موضوعی نیست، بلکه پیوسته و موضعی است؛ شاعر نسبت به کل عالم موضع و به تعبیر نیچه پرسپکتیو دارد و نمیخواهد تنها شعر بگوید.»
یوسفعلی میرشکاک بیان کرد: «در کل سبک بازگشت و مشروطه به این سو، هیچ شاعری مثل معلم با حکمت تاریخ یا به قول امروزیها فلسفهی تاریخ حرفش را نزده است. آیا معلم نمیتوانست مقاله بنویسد؟ بسیاری مقاله نوشتند، اما همهاش را باد برد. چون تقدیر تاریخی این سرزمین از ابتدا در شعر رقم خورده، شعر ماندگار است. این حرفها درونی هستند و از کتاب بیرون نمیآیند بلکه حاصل همتافت بین خرد و عاطفه و گفتار شاعر و جانبینی و جهانبینی توامان شاعرند.»
نویسندۀ کتاب نیستانگاری و شعر معاصر با اشاره به ترانههای استاد معلم گفت: «از ابتدای "بوی جوی مولیان..." که رودکی با چنگ نواخت تا ترانههای امروزی، تفکر خاصی در ترانهها دیده نمیشود؛ اما ترانههای معلم نیز حرف دارند. مثل همان ترانۀ «برید از اونا بپرسید که شنیدههارودیدن». شاعر ملتزم به تفکر نیست، بلکه تفکر ملتزم به شاعر است و به دنبال شاعر میآید.»
میرشکاک در پایان سخنان خود از شاعران درخواستی کرد: «خواهشی که از شعرا دارم این است که برخورد لفظی و صوری با شعر معلم نداشته باشند؛ بلکه از شعر معلم یاد بگیرند چگونه تفکر را وارد قلمرو شعر کنند.»
زهیر توکلی: زبان شعری معلم، بیانگر نوعی غیرت، تعصب و عشق به زبان فارسی است
پس از پایان سخنان میرشکاک، زهیر توکلی سخنان خود را آغاز نمود. وی پس از مقدمهای کوتاه در مورد سابقهی حضور خود در جلسات ادبی استاد معلم، اشاره داشت: «دو رویه در شاعران قدیم وجود داشته است. یکی رویهی صاحب قابوسنامه است که به پسرش میگوید شعر را از بهر مردمان گویند نه از بهر خود. رویهی دیگر، رویهی عطار است که در یکی از کتابهای خود اشاره میکند که شاعر دردی دارد که خواب را از چشم او میگیرد و با نوشتن شعر میتواند این درد خود را التیام بخشد. کهنگراییای که در زبان شعر آقای معلم هست، از جنس کهنگرایی اخوان ثالث یا شفیعی کدکنی نیست. کهنگرایی ایشان تعصب و غیرتی به زبان خراسانی است. دیگران معاملهای کردهاند به حساب ارادت و علاقهای که به خراسان داشتند ولی چیزی که مخاطب در شعر استاد معلم میبیند این است که ایشان در واقع به نوعی انتخاب زبان شعر دستزدهاند برای نوعی تعصب و عشق و غیرتی که به زبان فارسی دارند. از نظر من این نوع استفاده از زبان نیز خودزنی است؛ در شعرهای ایشان تعمدی بر استفاده از الفاظ قدیمی وجود دارد که گاهی او را از زبان فارسی روزمره دور میکند. مثلا در «بر دهل بی هنگ بی هنجار، میکوفد باد»، به جای «میکوفد» میشد بگوید «میکوبد»، مشکلی هم پیش نمیآد چون اینجا ردیف است. یا در « روح دیو است، دروج است، فریب است این باد» به جای «دروج» میشد «دروغ» بیاید، اما شاعر آگاهانه آن صورت کهن را استفاده کرده است. اتفاقی که در شعر ایشان افتاده است و پیش از این هم وجود داشته است، مقدس کردن یک جغرافیا و تاریخ است. در اشعار استاد شفیعی کدکنی هم این تقدیس و تقدس خراسان بزرگ با تفاوتهایی دیده میشود. علی معلم این دغدغه که مردم زبان کهن نمیفهمند را رها کرده است و از این رو شاید زبان شعری ایشان از زبان فارسی امروز اندکی جدا باشد. حتی اخوان هم اندکی این دغدغه را داشته است که مردم باید زبان شعر را بفهمند. استاد معلم شعر خود را به زبان خراسانی میگویند و تلقی ایشان از خراسان، حتی به تلقی استاد شفیعی کدکنی از خراسان نیست. درک ایشان از خراسان محدودۀ وسیعی است که دامغان و صد دروازه و ری و بسیاری از شهرهای دیگر را در بر میگیرد. خراسانی که ایشان میگوید، از یک منظر خراسان زبان و ادبیات فارسی است و این به صراحت در قصیدهای که برای امیرخسرو دهلوی گفتهاند، مشخص است.
هوشنگ ابتهاج در خاطرات خود اشاره میکند که ببینید حافظ و سعدی با مردمی که دارای تاریخ بسیار متفاوت و در حال تغییرند چه کردهاند که مردم چنین برای شاعران ارج و منزلت قائل هستند؟ تاریخی که به لحاظ فیزیکی و سیر خطی زمان، مدام انقطاع دارد و مدام دچار نسلکشی میشود چه چیزی آن را استمرار داده است؟ مهمترین عنصر آن به عنوان یک ایرانی، ادبیات و زبان فارسی است و چون ادبیات و زبان فارسی از خراسان شروع میشود و همچنان زبان معیار ما، زبان دری است. این خراسان همان خراسانی است که آقای معلم به آن نظر دارد و علیرغم همهی اقتباسهای هنرمندانهای که از بیدل، صائب و نظامی دارد، به زبان خراسانی نظر دارد. از نظر من آقای معلم در مثنویهای خود بیش از هر کس دیگری به نظامی نظر دارند؛ چون ایشان اصالتا شاعر غریبگو و غریبدوستی هستند و چون نظامی غریب است، توجه ایشان به وی بسیار جدی است. البته این نکته هم اهمیت دارد که شعر آقای معلم خود غریب و دیریاب است. غرض اینکه خاستگاه زبان فارسی امروز ما زبان خراسانی و محمل و جایگاه اصلی زبان دری، همان زبان خراسانی است. نکتهی دیگر، این است که ایشان احساس میکند متعلق به دورهی دیگری است و از این رو زبان خود را به این شکل درمیآورد و بر اساس آنچه که من در اشعار آقای معلم دیدهام، معتقدم که این صداقت در آینده اثر خواهد گذاشت.»
شاعر کتاب میخانقاه در ادامه افزود: «ایرادی که من به این کتاب دارم این است که غزلهای استاد در این کتاب آورده نشده است، در حالیکه بعضی از غزلیات ایشان بسیار لطیف و زیبا هستند. نقد دیگری که من بر این کتاب وارد میدانم این است که نباید گزیده جمع میشد. زیرا واقعا یک بیت استاد معلم هم یک بیت است. بهتر بود همه شعرها جمع میشد. نکتهی سوم این است که من از قلمانداز خوشم نمیآید. قلماندازی نباید در این کتاب وجود میداشت و به نظر من یکدستی این کتاب را از بین برده است؛ بهتر بود که یا مقاله در انتهای کتاب در توضیح آن ضمیمه میشد و یا مانند کاری که آقای ترکی در رجعت سرخ ستاره انجام داده است، به صورت پانویس ترکیبات یا تلمیحهای ناملموس را اضافه کند. این نوع قلماندازی در این زمینه حاکی از نوعی اشراف به شعر است که از نظر من کسی در مورد شعر آقای معلم چنین تواناییای ندارد. »
در اینجا مجری جلسه متذکر شد بسیاری از مقدمهها با توجه به مطلع نبودنِ خواننده از فضا و حواشیِ دورانِ سرایش شعرها و انتشارشان در مجلهها مخصوصا برای مخاطب عام راهگشا و مفید است و شاید اشکال اصلی متوجه آندسته از مقدمهها باشد که ا یک مقدمه فراتر رفتهاند و با قضاوت درمورد شعر پیش از خواندن به مخاطب پیش فرض میدهند، مخصوصا که گاهی این قضاوتها منفی و یا کاملا سلیقهای هستند. توکلی با منصفانه دانستن این تمایز درمورد مقدمههای کوتاهِ ابتدای شعرها بحث خود را چنین ادامه داد:
«نکتهی دیگر این است که مقدس کردن جغرافیا و تاریخی خاص، در مخاطب علاقه به تماشای مکانهای تاریخی را به وجود میآورد. از این منظر میتوان گفت که این امر صرفا دیدار با تاریخ نیست؛ بلکه احضار یک دورهی تاریخی است. نکتهی دیگر این است که دقت داشته باشیم جناب معلم بنا به اظهار نظر موسیقیدانان بر موسیقی نواحی تسلط کامل دارند. استاد معلم علاقهای به فرهنگ مردمی و فولکلور دارند و دلیل به بزرگی یاد کردنشان از انجوی شیرازی هم این بود که او با تشکیل گروهی شروع به مطالعه و شناخت فرهنگ مردمی نمود و تاکیدش بر این بود که از عبارت فرهنگ مردمی استفاده شود نه فرهنگ عامه. چون با استفاده از فرهنگ عامه، مردم عادی را از خواص جدا نموده است. از طرف دیگر توجه به این نکته هم دارای اهمیت است که اساسا استفادهی ایشان از اوزان بلند شاید به این خاطر بود که شعر زورخانهای را احیا نمایند و شعر ایشان، شعر پهلوانی است. شعر ایشان ابعاد بسیار زیادی دارد. اگر ما از شعر انقلاب صحبت کنیم، باید بگوییم که استاد معلم و اشعار ایشان همیشه جزیرهای جدا در شعر انقلاب بود. یکی از علتهای غرابت شعر ایشان هم همین است که معلم دست به کار بزرگی زده است و خواسته این ابعاد مختلف را با هم جمع کند و در بعضی از اشعار که مخاطب احساس میکند شعر یکدستی خود را از دست داده است به همین خاطر است.»
نعمتالله سعیدی: شعر معلم آیینهای است برای مخاطب که میتواند درونیات خود را در آن ببیند
پس از پایان سخنان توکلی، صنوبری از نعمت الله سعیدی، منتقد و شاعر، دعوت نمود تا سخنان خود را آغاز نماید. وی در ابتدای سخنان خود ضمن تشکر از شهرستان ادب برای تدارک این جلسه، تصریح نمود: «ما دو طیف شاعر داریم، شاعرانی که تربیت میشوند، کتاب میخوانند، مهارت کسب میکنند و تلاش میکنند که شعر خوب بگویند. طیف دیگر شاعران، کسانی هستند که تلاش میکنند که شعر نگویند. به تعبیر دیگر، این افراد وقتی شعر میگویند که نمیتوانند شعر نگویند. من استاد معلم را از گروه دوم میدانم. ایشان کسی است که تا وقتی که نتواند شعر بگوید شعر نمیگوید و زمانی دست به قلم میبرد که دیگر نتواند شعر نگوید. در خصوص نکتهای که آقای زهیر توکلی اشاره کردند تحت عنوان قلمانداز، در بسیاری از مواردی که در توضیح اصطلاحات و واژههای ناملموس اشعار آمده است، به مخاطب عام کمک شایانی کرده است. اما در مورد شعر خود آقای معلم، این یادداشتنویسی نه فقط قلمانداز که بعضی اوقات غلطانداز است.
نویسندۀ کتاب عفریته و افلاطون در ادامه گفت: یک رویکرد وجود دارد که به شعر فرمی نگاه میشود که خلاصهی آن این است که ما در این عالم فرم بدون محتوا میتوانیم داشته باشیم؛ اما نمیتوان متصور شد که محتوایی باشد اما فرم نداشته باشد. چون فرم میتواند بدون محتوا باشد ولی محتوا نمیتواند با فرم باشد، پس اصالت با فرم است. اساس فلسفی آن هم این است که انسان به خود وانهاده است و بنابراین محتوایی وجود ندارد و بنابراین محتواها هم به فرم تقلیل پیدا میکند. بنابراین باید صرفا لذت برد. در نتیجهی این، تفکری شکل میگیرد که دنیا ماشینی شده و اوقات فراغت حاصل شود. این اوقات فراغت به عنوان مسکّن به هنر نظر دارد. در اینجا، بحث مهم دیگری از سوی ابنسینا و سایر بزرگان شکل میگیرد که اساس آن بر این استوار است که غایت انسان لذت بردن است یا فهمیدن؟ تمام لذتها به فهمیدن انسان برمیگردد و در نهایت غایت انسان را در فهمیدن میدانند. وقتی با این زاویهی دید نگاه میکنیم هنر و شعر به صورت اخص، واجد معنای دیگری میشود. ولی متأسفانه امروزه فرمگرایی و ظاهربینی وجود دارد و به همین دلیل توجه به شکل و فرم، سوءتفاهمات بسیاری دیده میشود. مشکل شعر امروز ما این است؛ این که شعرای امروز ما دغدغهی حرف زدن دارند و نه دغدغهی شنیدن. استاد معلم از آن بزرگوارانی است که در درجهی اول دغدغهی شنیدن داشته است. با نگاهی اجمالی به شعرش میتوان دریافت که مطالعات ایشان در حوزهی فلسفه و تاریخ به خوبی در شعر ایشان نمود دارد. در همهی بحرانهایی که امروزه بشر با آن مواجه است، بحران تفکر از همهی بحرانهای موجود خطرناکتر است. بحران تفکر وقتی ریشه میگیرد و گسترده میشود، تبدیل به بحران معنا و پس از آن تبدیل به بحران زبان میشود. علت اینکه این بحران را از سایر بحرانها خطرناکتر میدانیم، این است که بحران زبان، بحران فهمیدن و فهماندن است. شعر وقتی به مقام آیینگی میرسد، مخاطب هر آنچه را که میداند میتواند در آیینهی شعر شاعر ببیند. اگر شعر آیینه شود، دیگر نیازی به معنای شعر نیست. هر معنایی که در ذهن مخاطب هست، شعر بازتابدهندهی آن است. به ندرت شعرهایی داریم که چنین ویژگیهایی داشته باشند؛ اما من شعر استاد معلم را دارای این ویژگی میدانم. من این ویژگی را برای ترانههای استاد معلم قائل نیستم که برای مخاطب عام قابلیت فهم بیشتری دارند؛ این ترانهها دقیقا واجد همان ویژگی کلیای هستند که در دیگر اشعار ایشان میتوان دید.»
علی معلم دامغانی: بحرانِ زبان، مژدۀ ظهور موعود است
به عنوان حسن ختام این جلسه، محمدعلی معلم دامغانی، سخنان خود را در خصوص این جلسه اظهار داشت: «آیا واقعا شعر را میشود با بیان و لغت و عروض و اینها فهمید؟ نه؛ هرکس بخواهد شعر شاعری را متوجه بشود باید آن قدر بخواند که جان او با جان شاعر پیوند بخورد. وقتی کسی به این حد برسد میبیند حتی بعضی حرفهایی که در کتابهای ادبیات نوشته شده است گمراهکننده است.»
استاد معلم با توصیهی خواندن قرآن به حضار افزود: «هیچ کتابی به اندازهی قرآن انسان را روشن نمیکند. هرکس میخواهد راه میانبر برود، هیچ نخواند و همین یک کتاب را بخواند و بخواند و بخواند.»
وی همچنین به شاعران یادآور شد: «حافظ دین خدا بودن، از وظایف شاعر است، آن هم نه به معنای کسی که شعر میگوید، بلکه به معنای کسی که شعور دارد. شعر، ریاضی، هندسه و همه چیز از هیچ و نیستی شروع میشود. از نقطه و صفر تا حروف و اشکال پیچیده. جهان را خدا ساده آفریده، اما دیگران آمدند و تفلسف کردند و پیچیدهاش کردند. اما خدا یک عامی امی را به عنوان پیامبر فرستاد که خط نوشتن هم بلد نبود. هنوز هم اگر اقتدا به خود او باشد باید همهی چیزهایی را که میدانیم دور بریزیم و برگردیم به بساطت محض. به اینکه هیچ نمیدانیم. زندگی بسیار ساده است. توصیۀ من به شما این است که جز این کتاب هیچ نخوانید و لوح خود را سپید و پاک نگهدارید، یا آنقدر بخوانید که از شدت رنگ، لوح دوباره سپید شود. چون جمع همه رنگها سپیدی است و نهایت دانش آموختن رهایی است. اما نصفه نیمه نباشید و نخوانید»
استاد معلم در پایان سخنان خود با اشاره به بحران نابودی زبان فارسی اشاره داشت: «بحران زبان همان مژدهی بزرگی است که باید اتفاق بیفتد تا ما بفهمیم فارسی و عربی و لاتین و بقیهی زبانها با هم فرق ندارند. البته میدانم باورش سخت است؛ اما با مطالعهی قرآن و زبانهای زنده و مردهی دنیا و اندیشههای مهری این قابلفهم است.»
در آخرین بخش جلسه استاد معلم تازهترین شعر خود را با حاضران در جلسه قرائت کردند که متن آن پیش از این در شهرستان ادب منتشر شد: جدیدترین شعر علی معلم دامغانی