شهرستان ادب: یادداشتی میخوانید از علیمحمد مودب شاعر و نظریهپرداز گرامی. این یادداشت امروز در تازهترین شمارۀ روزنامۀ «شهرآرا» منتشر شده است.
شعر و واکنش صریح
همه اهل ادبیات، قصه قصیده معروف فرزدق را در مدح امام سجاد(ع) شنیدهاند که هشام بن عبدالملک ولیعهد حکومت اموی در انجام طواف حج با دشواری مواجه شد و مجبور شد گوشه ای بنشیند تا حرم خلوتتر شود و بعد طواف کند در همین هنگام امام سجاد(ع) به طواف آمدند و مردم برای ایشان راه باز کردند و حضرت بهآسانی طواف کردند، هشام که در آتش حسد میسوخت در جواب پرسش یکی از همراهانش درباره امام خود را به ندانستن زد و گفت او را نمیشناسم، در این هنگام فرزدق شاعر که او نیز از شاعران دربار اموی بود بیآنکه از جان خود بیندیشد فی البداهه قصیدهای بسیار زیبا در مدح امام سجاد انشا کرد که از زیباترین آثار ادبی تاریخ اسلام است، از این نوع شعرها در تاریخ اسلام کم نیستند و بسیار داریم که در جنگها رجزهای فیالبداهه گفته شده است یا بعضی شعرا مامور به پاسخ دادن بعضی حرفها شدهاند، شعر باید که در صحنه باشد و اگر در صحنه نباشد شعر نیست، درست است که از لحاظی شعر به صنایع دستی شباهتی دارد چون در آن ریزهکاریها و ریزبافتهای لفظی وجود دارد؛ ولی شعر جزو صنایع دستی نیست! شعر صنعتی است در جان هنرمند و اساس آن دیدار و تماشاست، هنرمند اگر سلوک هنری درستی داشته باشد و مراقبه کافی داشته باشد چشم و گوش او وارداتی دارند که آن واردات منجر به این میشود که نوعی دیگرگونه جهان را ادراک کند و چشم او به دیدارهایی ژرف باز شود و اصطلاحا چیزهایی را ببیند که دیگران نمیبینند و در نتیجه چیزهایی بگوید که دیگران نمیگویند، اخیرا دیدم به تکرار برخی برادران شاعرم که بیشتر همتشان را در مهندسی لفظ و خوشتراشکردن آن گذاشتهاند به شعر در صحنه ایراد میگیرند و میگویند شعر نباید واکنش سریع باشد و از این دست حرفها را به هر مناسبتی یا بیمناسبتی تکرار میکنند، البته که من با آنگونه شعری که بسیار اندیشیده و سنجیده است و سعی میکند همه قسم مخاطبی را با خود همراه کند و حرفهایی بزند که چندان موضعی نداشته باشد که کسی را براند، دعوا ندارم و آن را هم لازم میدانم و این نوع شعر هم باید باشد و در جای خود بسیار هم لازم است چون کارکردی دارد و جای بحث آن اینجا نیست. ولی هجوم به شعر در صحنه و شعر موضعدار، با تکیه بر دموکراسی ادبی خیانت است، دموکراسی و اقبال مخاطبان محترم است ولی شرط درستی و حقیقت، فزونی شمارگان کتابها نیست. کتاب درخشان «دارم خجالت میکشم از اینکه انسانم» از شاهکارهای واکنش سریع و صریح شعر است که گریهها و فریادهای مرتضی امیری اسفندقه در برابر فجایع پس از حمله آمریکا به عراق است، که خواندن این کتاب از اوجب واجبات برای شاعران امروز است و من هم پیش تر در یادداشتی با عنوان «شعر سرخ، شعر زرد» مفصلا به این کتاب پرداختهام. کتاب «از آخر مجلس» اثر تازه میلاد عرفانپور نیز از بهترین کتابهایی است که شعر در صحنه و شعر مبتنی بر تماشا و طبع روان را نمایندگی میکند. در فصلی از این کتاب که موضوع بحث من است میلاد برای موضوعات مختلف و حوادث واقعه شعر گفته است و انصافا کارهای بسیار تاثیرگذار و ماندگاری هم گفته است که رباعی معروفی که رهبر هنرشناس انقلاب اسلامی با آن گریستند نیز جزو همین شعرهایی است که واکنش سریع شاعر به حادثه بمب گذاری در حسینیه رهپویان وصال شیراز است:
ما سینه زدیم بی صدا باریدند از هر چه که دم زدیم آنهادیدند ما سینه زنان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز