شهرستان ادب: در پی «کشف پیکر مطهر ۱۷۵ شهید غواص دفاع مقدس با دستان بسته» تعدادی از شاعران کشورمان به روایت هنری خودشان از این واقعه پرداختند. پیش از این، دو شعر دراین رابطه در شهرستان ادب منتشر شد. اکنون سه شعر زیبا از آقایان مصطفی محدثیخراسانی، عباسعلی سپاهییونسی و سرکار خانم بشری صاحبی را با همین موضوع میخوانید.
1. «خانم بشری صاحبی، شاعر جوان تهرانی و از اعضای دورۀ تکمیلی آفتابگردانها»
(با تضمین غزل حافظ)
"الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها"
که درد عشق را هرگز نمیفهمند عاقلها
نه آدابی، نه ترتیبی، که حکم عاشقی حُب است
ندارد عشق جایی بین توضیحالمسائلها
به ذکر «یاعلی» آغاز شد این عشق پس غم نیست
اگر "آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها"
همین که دل به لبخند کسی بستند فهمیدند
"جرس فریاد میدارد که بربندید محملها"
به یمن ذکر «یازهرا»یشان شد باز معبرها
"که سالک بیخبر نبوَد ز راه و رسم منزلها"
به گوش موجها خواندند غواصان شب حمله:
"کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها"
شب حمله گذشت و بعد بیست و هفت سال امروز
چنین _با دستِ بسته_، سر برآوردند از گِلها
چگونه موج فتنه غرق خاک و خونشان کرده
که بیتاب است بعد از سالها از داغشان دلها
و راز دستهای بسته آخر فاش شد
آری!
"نهان کی مانَد آن رازی کزو سازند محفلها؟"
شهادت آرزوشان بود و از دنیا گذر کردند
"متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها"
***
2. «عباسعلی سپاهییونسی، شاعر مشهدی و از فعالان ادبیات کودکان و نوجوانان»
جای ماهی کجاست؟ در دریا
پس چرا زیر خاکها بودند؟
ماهی و خاک؟! قصۀ تلخی است
کاش در آبها رها بودند
دست بسته به شهر آوردند
صد و هفتاد و پنج ماهی را
ماهی و دست بسته زیر خاک؟
من نمیفهمم این سیاهی را
این سیاهی که یک نفر با خاک
بکشد ساکنان دریا را
ماهی و دست بسته زیر خاک؟
حل کند یک نفر معما را
بیست و نه سال منتظر بودیم
پیرمان کرد داغ ماهیها
خانه روشن شد از رسیدنشان
تا که طی شد فراق ماهیها
***
3. «استاد مصطفی محدثیخراسانی، شاعر و پژوهشگر اهل مشهد»
از چنبر نفس، رسته بودند آنها
بتها ،همه را شکسته بودند آنها
پرواز شدند و پرگشوند به عرش
هرچند که دست بسته بودند آنها