محمدحسین نعمتی، عباس چشامی، پروانه نجاتی و...
شهرستان ادب: ارادت به حضرت صاحبالزمان (عج) و انتظار ایشان، موضوعی است که سالهاست سوژۀ ناب سرایش شعر برای شاعران شیعی است. در این یادداشت سعی کردهایم چند تلاشِ خوب در این موضوع از شاعران منتظر، پیش روی شما بگذاریم. با عرض تبریک به مناسبت میلاد حضرت موعود (عج) و با آرزوی تعجیل فرج ایشان، شما را به خواندن اشعار انتظار زیر، دعوت میکنیم:
1. محمد حسین نعمتی
نیستی و سالهاست
دانههای برف
این مسافران بیقرار ابرها
با علامت سؤال چترها
مواجهاند
نیستی و کودکانمان
-با کمان-
قاب آفتاب را
نشانه رفتهاند
آسمان
غیر جای خالی
پرندگان مرده را
نشان نمیدهد
هیچکس برایمان
دست دوستی
تکان نمیدهد
نیستی و
موجها هنوز
سنگ خاک را
به سینه میزنند
ابرها هنوز
روی حرف آفتاب
حرف میزنند
***
2. مرتضی امیری اسفندقه
پابهپای سحر از کوه و کمر میآیی
من و دیدار تو؟ افسوس! مگر میآیی؟
روح اسطورهایات حاملۀ طغیان است
موج بر دوش ز دریای خطر میآیی
میچکد شور ز شولای حماسینامت
آتشین جلوهای، از برج سحر میآیی
شال سبز تو بر آن گردن الماستراش
یال در یال کدام اسب کهر میآیی؟
تشت خورشید ز باروی فلک میافتد
تا ز پشت قلل حادثه در میآیی
جوی چشمان تو از جاری ایهام پر است
گرم جوشی و گریزان به نظر میآیی
میپرد پلک اهورایی تندیس ظهور
غایب حاضر من! کی ز سفر میآیی؟
***
3. فرزانه شریفات
تو رد شوی و زنان هفت سین بیندازند
و سیبها خودشان را زمین بیندازند
عشایری که رسیدند سفرۀ دل را
برای منجی چادر نشین بیندازند
چه کاسبان که بخواهند در تب بازار
به من به جای لبت دارچین بیندازند
خدا کند که بمیرند مردم این ایل
اگر که بین دو ابروت چین بیندازند
همیشه منتظرم، مثل یک زن عاشق
تو را ببینم و بر اسب زین بیندازم
***
4. عباس چشامی
چراغ خانه را روشن کنید، آواز بگذارید
کسی دارد میآید، لای در را باز بگذارید
بیفشانید آبی بر حیاط و یادتان باشد
که در بالای مجلس، چار بالش، ناز بگذارید
بجنبید و بیندازید نقلی در دهان غم
به پا خیزید و در دستان شادی ساز بگذارید
الا دلهای تمرین کرده دور از او پریدن را !
از اینجا تا رسیدنْگاه او پرواز بگذارید
بیاید، بیشتر گل میدهد بیشْانتظاران را
اگر دلکندهاید از این صبوری باز بگذارید
نگاهش راهزن بسیار دارد من که میترسم
مگر در رهگذار چشم او سرباز بگذارید!
***
5. پروانه نجاتی
بهانه کن، دل من! انتظار شیرین است
دویدن و نرسیدن به یار شیرین است
به مهرورزی خورشید، مانده در پس ابر
ستارهخوانی شبهای تار شیرین است
به جاده خیره شو، احساس کن حضورش را
خیال آمدنش در غبار شیرین است
چراغ اشک برافروز در دل تنگت
که سوز هرچه بیاید به کار شیرین است
میآید و همهجا عطر و نور میپاشد
امید لطف خداوندگار شیرین است
کنون که در تب دلشورهها زمینگیری
بهانه کن، دل من! انتظار شیرین است