به مناسبت نهم آبان، روز درگذشت سلمان هراتی
سلمان هراتی، شاعری تا نهایت اوج پرواز
09 آبان 1394
19:57 |
2 نظر
|
امتیاز:
5 با 8 رای
شهرستان ادب:
تابستان پابرهنه
از ساحل رودخانه گذشت
پاییز از جنگل سرازیر شد
با طغیان آبها
و رقص برگها
تنِ نمناک خاک را فرا میگیرد...
(از مجموعۀ دری به خانۀ خورشید، سلمان هراتی)
سلمان هراتی در فروردین سال ۱۳۳۸ در روستای مَزَردشت از توابع تنکابن به دنیا آمد و در یکی از روزهای آبانماه ۱۳۶۵ نیز در جادۀ تنکابن به لنگرود، پر کشید یا به تعبیر قیصر امینپور «تا نهایت اوج، خود را در پرواز آزمود». از سالهای ۳۸ تا ۶۰ زندگی او که بگذریم، سال ۶۱ در زندگی سلمان هراتی یک نقطۀ عطف بود. سال آشنایی او با شاعرانی چون قیصر امینپور و سیدحسن حسینی، در میعادگاهی کاملًا اتفاقی؛ انجمنی که به میزبانی شهر او برگزار شد و مقدمات دیداری را فراهم کرد که نقطۀ تحولی تازه در اشعار و جهانبینی او محسوب میگردد.
بعضی افراد معتقدند نبوغ اشعار سلمان هراتی، به دلیل مرگ نابههنگامش، ناتمام مانده است. این دسته از افراد، به تعداد اندکی از اشعار ضعیف او تکیه میکنند و مرگ شاعر را دلیل بر بیسرانجام ماندن راه شعری او میدانند؛ اما سلمان هراتی در مدت زمان حیات خود، که شاید دوران طلایی آن چهار سال پایانی عمر او باشد، اشعار پرقوت زیادی نیز سروده است.
آنچه در خصوص شعر سلمان هراتی جالب توجه است، آن است که سلمان سلیقههای گوناگون را درنوردیده و شعر او در نظر بزرگان شعر و ادب پارسی، از شفیعی کدکنی تا احمدرضا احمدی، به درجۀ مقبولی رسیده است. احمدی در خصوص سلمان هراتی میگوید: «سلمان هراتی خیلی خوب بود. یک آدم منفجرکننده که مرا به یاد جوانی خودم میانداخت. خیلی به دریغ رفت. درخشان بود.»
سلمان هراتی را بیشتر با سپیدها و نیماییهایش میشناسیم و البته غزلهای پرقوتی از او نیز در خاطر دوستداران شعر نقش بسته است. به مناسبت درگذشت او، به خوانش یکی از غزلهای زیبای او میپردازیم:
هوا کبود شد، این ابتدای باران است
دلا دوباره شب دلگشای باران است
نگاه تا خلاء وهم میکشاندمان
مرا به کوچه ببر، این صدای باران است
اگرچه سینۀ من شورهزار تنهایی است
ولی نگاه ترم آشنای باران است
دلم گرفته از این سقفهای بیروزن
که عشق رهگذر کوچههای باران است
بیا دوباره نگیریم چتر فاصله را
که روی شانۀ گل، جای پای باران است
نزول آب حضور دوبارۀ برگ است
دوام باغچه در هایهای باران است