از بهترین شعرها برای مقاومت مردم دزفول
04 خرداد 1395
20:45 |
0 نظر
|
امتیاز:
4.6 با 5 رای
شهرستان ادب: دفتر ادبیات و هنر نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری سالانه همایشهایی را با موضوعات مختلف در حوزه دفاع مقدس برگزار میکند. سیزدهمین دوره این همایش با عنوان «الف دزفول» و با محتوای مقاومت شهر دزفول و رشادت شهدای این شهر، در سال گذشته، در دو بخش شعر و داستان به دبیری سعید حدادیان برگزار شد. اشعار پیش رو شامل تعدادی از اشعار برگزیده این همایش ادبی است.
عالیه مهرابی
بیرون زدند از پیله های زخم پروانه های شعله ور ناگاه
ای عطرهای منتشر در شهر آغاز شد صبح سفر ناگاه!!
هی داغ پشت داغ می آمد،خرماپزان ماه شهریور!
در خواب نخلستان چه ها کردند کبیریت های شعله ور ناگاه!
سال هزار و سیصد و موشک ...سال هزار و سیصد و ترکش..
باران آتش آمد و بارید شرجی ترین بغض خبر ناگاه
با چادر گلدار خود بستند زخم تو را ای سرزمین صبر
اردیبهشتی بر تنت گل کرد با مادران خون جگر ناگاه
دست تو در خطاطی صبر است ، یک دست در تمرین گلدوزی
می جوشد از هر پنجه ی دستت ، آوازه ی چندین هنر ناگاه
تو ایستادی چون درختی سبز در چار فصل آتش و موشک
تا زخمهای قامتت گل کرد، شد شاخه هایت پرثمر ناگاه
از رود دز تا سینه ی کارون ، رازی بزرگ و تازه در جریان
چون مرغ دریایی که واکرده است در آسمانت بال و پر ناگاه
از هفت خان غم گذر کردی این قصه پایانش چه شیرین است
در خاطرات پهلوانانت ، روییده دشت نیشکر ناگاه
پیداست از خرمای سوزانت، یک زاگرس داغ است در جانت
بر جلگه های سبز خوزستان، شد باغ صبرت پرثمر ناگاه
مریم کرباسی نجف آبادی
پر از طراوت پرواز بوده نیّتشان
و ما چه ساده گذشتیم از شهادتشان
بهشت جایزه مردمان آن شهری ست
که بیست بوده فقط نمره های طاقتشان
بهار سهم همان ها که بادهای خزان
به روزهای زمستان نکرد دعوتشان
چقدر پنجره خشکید پشت گلدان ها
چقدر چشمه شد آواره از روايتشان
چه نخل ها و رطب های نارسي که نکرد
دهان پر طمع تانک ها، رعايتشان
چقدرسفره که شد میزبان موشکها
چقدرسفره که مهمان نداشت وسعتشان
چه خانه ها که مبدّل به کوچه ها شده بود
چه کوچه ها که نیامد کسی عيادتشان
چه سوره های بلندی زمین نخواند و گذاشت
که آیه آیه کند آسمان تلاوتشان
درود بر شهدایی که درشهيدآباد
شده ست قطعه به قطعه، بهشت قسمتشان
صابره سادات موسوی
(به بزرگمردی که در دزفول ماند و مردم هم بخاطر او ماندند
آیت الله قاضی)
چشم و چراغ شهر دزفول حزینی
پشت و پناه مردم این سرزمینی
تا خاطر دریانشینان جمع باشد
در قلب طوفان ها اقامت می گزینی
در سنگرت در کوچه های خاکی شهر
در خانه ات حتی حماسه آفرینی
در پیکرت روح حبیب بن مظاهر
در حلقه ی اصحاب عاشورا نگینی
در عرصه ی پیکار، فریاد علمدار
در کربلاها پاسخ هل من معینی
دور است از تو روزها از پا نشستن
شب ها ولی در عرش سجاده نشینی
موسای دست تو درخشان است هر شب
دست خدای مهربان در آستینی
فرزند زهرایی که یار رهبرش بود
یادآور عزم امیرالمومنینی
دل برنمی گیرد کسی از این ولایت
در شهر تا باقی است پیر نازنینی
فاطمه معصومی:
شهر من باغی پر از آلاله های پرپرست
نوبهارش چند سال است آخر شهریورست
از توافق کردن رگبار بمب و سیل غم
دامن سرخش مزار یاس های پرپرست
رتبه اول گرفته در الفبای جنون
در کلاس عاشقی از هم کلاسی ها سرست
بارها او ضربه پشت ضربه خورد و جا نزد
گرچه درد زخم روی زخم زجرآورترست
واژه ها گریان شدند انگار محشر آمده
آه که وصف شهید آباد آنجا محشرست
راه عباس دلاور ..قصه دست قلم
شهر من دزفول ..آری ..کربلایی دیگرست
امیررضا یزدانی:
بلدالصواریخ
برای دزفول:
ای شهر- ابرشهر! -
ای پیر دهر!
آی!ای فراز فاخر!
ای بیرق تو استوار و برقرار
بر قلههای روشن تاریخ!
های!
روح حماسه بر تن تاریخ!
ای تا ابد آباد!
از خویش
هر بار میپرسم که آخر بر سر اطلال تو
تکلیف ما فخر است یا زاری؟
(پاسخ میآید از در و دیوار):
فخر است... آری
انگار در وصفت دوباره
بعد از گذشت این همه سال
باید ز (لفظ ناخوش موشک)
یا
از آن همه مردان بیسر گفت؛
آن سان که (قیصر) گفت...
ای زخم خورده از شغادان؛
-نه... عذر میخواهم-: شغالان
آن بندیان شهوت و غفلت که هر ساعت تو را در بند خود میخواستند
آنان که بر دیوارههایت مینوشتند:
(جئنی لنبقی)
اینک کجایند؟
حالا به کوری نظرتنگان
آزادی تو بیشتر از بیش
آبادی تو بیشتر از پیش!
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.