موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
در شهرستان ادب

جلسه هشتم کارگاه مکتب بازگشت برگزار شد

04 اسفند 1395 12:22 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 1 رای
جلسه هشتم کارگاه مکتب بازگشت برگزار شد

شهرستان ادب : در ادامه سلسه جلسات دوره «مکتب بازگشت»، این هفته درباره ی داستان «باغ وحش ویرجینیا ولف» اثر ژوستین هانکینز صحبت شد. این داستان حول محور ویرجیناوولف خلق شده که با پرندگان همدم و همصحبت است. خانم پروانه بابک با اشاره به کلیت داستان به این نکته از داستان اشاره کردند که داستان می گوید هرموقع ولف بدحال می شد، پرنده ها به سراغش می آمدند. آقای مجید قیصری که به عنوان مدرس در این دوره حضور دارند خاطر نشان کردند که چیزی که نویسنده در زندگی ولف پیدا کرده و کل زندگی او را از آن طریق روایت کرده است. استفاده از حیوانات در استان باعث شده زندگی ولف بدون پرش، روایت شود. این امکان را زاویه دید خاص داستان ایجاد کرده است. خانم سیده عذارا موسوی گفتند که اولین سوالی که بعد از خواندن اثر به ذهنشان رسید این بود که متن داستان هست یا نه؟ اگر چنین متنی در ایران نوشته می شد، آدم های زیادی علیه اش حرف می زدند. شاید اصلا اتفاق خوبی است که از این نویسنده چیزی در ایران ترجمه نشده بوده است. محمدقائم خانی با تاکید بر متن داستان است، چون خلاقانه و از طریق یک عنصر خاص، روایتی از واقعیت زندگی ولف ارائه می کند و اینکه نویسنده مسأله هویت دارد و به ریشه می پردازد. دنبال ریشه ویرجینیا ولف در گذشته می گردد و به یونان می رسد. اما نویسنده صرفا به روایت گذشته می پردازد و یونانِ ذهن ولف را در حال بازسازی نمی‌کند. آقای عزتی این مشکل را مطرح کردند که اگر مخاطبی ولف را نشناسد، چیزی از داستان سر در نمی آورد. داستان حرف تازه ای نسبت به پژوهش های انجام شده درباره ولف ندارد. نویسنده از مواد پژوهش ها استفاده کرده و با مطالب دم دستی راجع به ولف، داستان نوشته است. قیصری شکل روایت داستان را گویا و بدیع خواندند. حتی اگر داستان اطلاعات تازه ای به ما ندهد، آشنایی دایی می کند. داستان های امروزه ما را به این سمت هدایت می کنند که نویسنده برای نوشتن داستان، باید به قالب های دیگر از زندگی نامه که در اینجا مورد توجه قرار گرفته، رو بیاورد.




در بخش نخست کارگاه، داستان «اسم رحیم خدا» توسط آقای محمدقائم خانی خوانده شد. این داستان با ایده مدافعین حرم نوشته شده بود. خانم بابک در بازخوانی پیرنگ داستان به این نکته اشاره کردند که مکان داستان، شهرکی است که هم مردم در آن حضور دارند و هم داعشی ها. روای که یک طلبه است، بین آقاموسی و حسنِ فرمانده گیر افتاده است. آقاموسی آدمی عجیب است با قیافه ای عجیب. حسن می خواهد به شهرک برسد ولی راوی، نگران مردم است. آقای شمس آّبادی در تحلیل خود به این نکته اشاره کردند که آقاموسی آدمی غیرمنطقی است، یک رزمنده باقی مانده از گروه چمران و کارکشته جنگ، نمی تواند داعش را برادر خود بداند و این حرف مسخره را بزند که نباید در جنگ از روس ها کمک گرفت. الآن این نفر در داستان، از امام حسین (ع) هم دین دارتر شده است. نویسنده در ادامه کار، اصل ماجرا را گم کرده است. چرا وقتی فرماندهان در سنگر فرماندهی روس جمع می شوند، فقط ایرانی ها با هم صحبت می کنند؟ صدایی از فرماندهان روس شنیده نمی شود. حمزه ولی پور، داستان را بین دو مسأله اساسی آقاموسی معلق دانست، یکی مسأله این که به خاطر مردم شهرک، قصد حمله ندارد و دیگر اینکه با حمله روس ها به شهرک مشکل دارد. خانم سیده عذرا موسوی گفتند که نویسنده به همراهی آقاموسی با چمران اشاره ای نکرده،‌ بلکه قیافه و عقایدش باعث این تداعی شده است. آقای قیصری به آمدن درجه دار روس به سنگر فرماندهی ایرانیان اشاره کردند و نیز به عمل متقابل ایرانیان؛ و چنین عملی را باورناپذیر خواندند. به گفته ایشان پیرنگ از این ناحیه دچار اشکال شده است. چرا روس ها به این گروگان گیری واکنش نشان نمی دهند؟ با این که فرمانده شان گروگان گرفته شده، باز هم راه ها را باز می گذارند؟ بهتر بود داستان به صورت نمایشی نوشته نمی شد، خوب بود راوی (مثل آقاموسی) بعد از حمله، ماجرای حمله به شهرک را روایت کند. به عنوان یک متمرد، اختلافش را با فرمانده روایت کند. خوب بود روایت فرمانده روس شنیده شود. الآن متن اضافه زیاد دارد، چرا که مقدمه اش طولانی شده. آقای عزتی پاک، مشکل داستان را غلبه مضمون بر فرم داستان دانستند. نویسنده بر کشمکش های کلامی تمرکز کرده و در داستان از جزئیات استفاده نکرده است. مکان و عناصر دیگر کارکرد داستانی پیدا نکرده اند و صرفا ابزار نویسنده در روایت هستند. البته زمان کمی چنین حالتی پیدا نکرده. لحن روای به آخوندها نمی خورد. خانم موسوی گفتند که داستان می تواند به خاطر اسم آقاموسی به سمت امام موسی صدر برود. از نظر تاریخی هم می تواند به حادثه خیبر ارجاع داشته باشد. که به پیامبر (ص) پیشنهاد می شود در نهر منتهی به قلعه سم ریخته شود، ولی حضرت مخالفت می کنند. سبک روایت، داستان را تخت کرده است. همه چیز ساده روایت می شود و ضربه ای به مخاطب زده نمی شود. اسم
چمران هم زیاد تکرار شده. خانم محمودی هم گفتند که با شنیدن داستان، یاد امام موسی صدر افتادند. هم به خاطر اسم آقاموسی، و هم به خاطر شمایلی که توصیف شده. داستان چیزی برای انقلاب همراه نداشته است چون لشکر روس ها هم می توانند نگران مردم باشند. آقای موسوی نیا گفتند که نشناختن فضای سوریه باعث شده است تصویری از جنگ در داستان ساخته نشود. موقعیت مشخصی برای روایت وجود ندارد. مخاطب علاقه ای به هیچکس پیدا نیم کند و به هیچ کس حق نمی دهد. هیچ کس هویت ندارد. ایدئولوژی ها کاملا تصریحی است. باورها فقط بر زبان جاری می شوند و کشمکشی درست نمی کنند. نویسنده هب اصل ماجرا شک دارد، و فقط شک را در داستان خود دنبال می کند. شک درباره جنگ با کسانی که شبیه ما هستند و اعتقادات ما را دارند. ولی داستان با شک آدم ها درگیر نمی شود، چون در بزنگاه تصمیم آدم ها شروع نمی شود. لحن همه شبیه هم است. راوی که روحانی است، نقش موثری ایفا نمی کند. 

کارگاه داستان موسسه شهرستان ادب، یکشنبه ها ساعت 15 در محل موسسه برگزار می گردد.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • جلسه هشتم کارگاه مکتب بازگشت برگزار شد
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.