شهرستان ادب: در ادامۀ پروندۀ انتصار، شعری میخوانیم از محسن کاویانی برای برادران و خواهران مسلمان میانمار:
دوست دارم بمیرم از این غم، شورِ اینکه غزل بگویم نیست پدری که به خاک افتاده ، فکرِ نان بود صدرِ اعظم نیست
نانِ سرخ و پیالهای گلگون، آن طرفتر عروسکی در خون سالیانی فقط ستم دیدند، آه دیگر خوراکشان غم نیست
آبِ سرخی میانِ تنگ بلور، رد پنجه نشسته بر بدنش ماهی من گناه تو عشق است، ماهی من گناه تو کم نیست!
جاهلان هزارۀ سوم، قتل عامِ تمامی مردم آی مردم! صدای انسان است، جنس ما که سوای از هم نیست
باشد اصلاً قبول سوزاندند!، جرم کودک چه بود ای بودا؟ او سرشتِ بهشتیان را داشت، جایِ غنچه که در جهنم نیست
دوست دارم فرشته باشم تا، به تمامِ فرشتهها گویم: شک ندارم که کارِ شیطان است، این جنایت که کار آدم نیست!
شهر قصه چه سرد و تاریک است، مرز خورشید و ماه، باریک است شک ندارم سپیده نزدیک است، انتهای مسیر مبهم نیست
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز