شهرستان ادب: در ادامۀ صفحات پروندۀ شعر انتصار شهرستان ادب، ویژۀ همدردی با مردم مظلوم میانمار، شعری میخوانیم از محمد مرادی:
صبح شد، باز از تشک برخیز، از سکون معاصران بنویس
غر، بزن بر سر جهان یک چند، از شب وحشیگران بنویس
باز کن با غرور پنجره را، زل بزن کوچهکوچه دلهره را
بعد هم با امید روزی خوش، از تکاپوی عابران بنویس
طعم صبحانه؛ چای بیقند است، ملک امروز قیمتش چند است؟
برج عاجی برای خویش بساز، از حقوق مشاوران بنویس
پک بزن خاطرات دیشب را، به غمی فلسفی بگز لب را
بعد از آن صفحهای دکارت بخوان، از کرامات شاعران بنویس
باز کن صفحۀ اینستا را، لایک کن عکسهای زیبا را
هشتک منع سگکشی بگذار، از هیاهوی حاضران بنویس
ساعت ده؛ پر از کیاست شو، وارد عرصۀ سیاست شو
لم بده روی مبل و نقدی بر خیل آسودهخاطران بنویس
عصر، تغییر ده عبارت را، باز کن منطق تجارت را
از میانمار دم مزن، عیب است، از غم و درد تاجران بنویس
یک بغل سینما تماشا کن، گره از زلف یار خود وا کن
وصفی از آن لبان خونین را، به گروه معاشران بنویس
پرسوجو کن که وضع مطلوب است؟ حال همجنسبازها خوب است؟
مثل احمد شهید تحلیلی، بر حقوق معاصران بنویس
تیترکن، دادهای کیروش را، بورسبازان ظاهراً خوش را
داوران را به انتقاد بگیر، از تبانی ناظران بنویس
شمهای از فواید فمنیسم، راه حلی برای جذب توریسم
از گرانی نرخ ارز بگو، از هجوم مسافران بنویس
نقد کن سینمای داخل را، حصر را، حکم مرگ قاتل را
نامهای هم برای دلجویی، رو به جمع مهاجران بنویس
در هوای غروب، دلدل کن، یمن و شام و غزه را ول کن
جای آن چند جرعه چای بنوش، از سلوک مجاوران بنویس
دیگران را به دیگران بسپار، هشتک قلب من، زمین، بگذار
از میانمار گفتن، آشوب است، حال همجنسبازها خوب است